چکیده:
این مقاله در تلاش است تا به این مسأله پاسخ گوید که شیء فینفسه، پدیدار، و ارتباط میان این دو در فلسفۀ کانت و علامه طباطبایی چگونه تبیین میشوند و دیدگاه علامه طباطبایی چگونه میتواند چالشهای موجود در فلسفۀ کانت را پاسخ دهد؟ در این تحقیق مشخص میشود که کانت با اقرار به نوعی ارتباط ضروری میان ذات معقول و پدیدار، پذیرش وجود ذوات معقول را امری اجتنابناپذیر میداند اما بیان میکند که ذات معقول یا نومن به دلیل اینکه هرگز به تجربه در نمیآید همواره ناشناخته خواهد ماند. از سوی دیگر علامه بر این مطلب تأکید میکند که آنچه در ذهن ظهور مییابد (ماهیت)، انکشاف و نمودی از واقعیت (وجود) است. به این ترتیب، برخلاف دیدگاه کانت، میان پدیدار و شیء فینفسه پیوند معناداری برقرار میشود و چالشهای موجود در فلسفۀ کانت به صورتی پذیرفتنی پاسخ داده میشود.
This paper intends to find an answer to the problematic description of the “thing in itself”، “phenomena” and the relation between the two in Kant and Allameh Tabatabaei’s philosophy and to consider how Allameh can solve the existing challenges in Kant’s philosophy. This research shows that since Kant accepts some necessary relation between “intelligible essences” and phenomena، he considers the existence of intelligible essences as a certain fact. In spite of accepting the intelligible essences، he believes noumena remain always unknown، because they cannot be known by experience. On the other hand، Allameh argues that the appearances in mind (quiddity) are representations of the reality of the things (existence). Therefore he makes a meaningful relation between ‘the thing in itself’ and the phenomena; similarly، the related challenges in Kant’s philosophy can be answered through Allameh’s philosophy.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر از آنجا که در نظر کانت شهود عقلانی مطلقا 3 بیرون از حیطۀ شناخت است و متعلق این شهود به هیچ وجه در چارچوب زمان و مکان و در قالب مقولات قرار نمیگیرد و ارتباطی با اشیای متعلق تجربه ندارد (یعنی فقط میتوان از پدیدار به وجود «نومن» پی برد، نه اینکه خود آن متعلق شناخت باشد)، استفاده از مقولات برای تبیین آنها امکانپذیر نیست [ibid].
به دیگر سخن درست است که از نظر علامه ذهن با پذیرش صور محسوس و ارتقای آنها به صور معقول و نیز با صدور احکام تصدیقی، نقش فعال و تأثیرگذاری در شناخت و ادراک دارد، اما این نقش فعال همانند نقش فعال ذهن در نظریۀ کانت نیست که با ریختن تجربیات حسی در قالبهای مشخص و قلب واقعیت اشیا رشتۀ میان پدیدار و واقعیت شیء فینفسه را بهکلی قطع کند.
ب. از دیگر چالشهای دیدگاه کانت این است که حتی اگر بپذیریم هر پدیدار دارای یک ذات معقول خارجی به نام نومن است، آیا اشیایی که در مقولاتی مانند سلب 1 ، امتناع 2 یا عدم 3 صورتبندی میشوند نیز دارای نومن خاص خود هستند؟ در صورتی که پاسخ این سؤال مثبت باشد، نومن چنین اشیایی چیست؟ و در صورتی که پاسخ این negation impossibility nonexistence سوال منفی باشد، بحث علیت نومن برای پدیدار و چرایی حصول پدیدار چگونه توجیه میشوند؟ پاسخ به این پرسش زمانی حساسیت بیشتری را بر میانگیزد که توجه کنیم بنا بر گفتۀ اسمیت، کانت وجود شیء فینفسه را بدون تردید پذیرفته است[28, p."