چکیده:
موضوع این مقاله، نقد هرمنوتیک فلسفی گادامر توسط هرمنوتیک انتقادی هابرماس است. در این مقاله، ضمن مروری مختصر بر تاریخچه هرمنوتیک (پیشامدرن، مدرن و معاصر)، نظریه هرمنوتیک فلسفی گادامر و هرمنوتیک انتقادی هابرماس به طور اخص مورد توجه قرار گرفته است. سپس، از خلال روش شناسی هرمنوتیک انتقادی به کاستی ها و نارسایی های نظریه گادامر اشاره میشود. گادامر با طرح مفاهیم جدیدی ،چون پیش فهم ها، حلقة فهم، زبان و تاریخ مندی، ادغام افق ها و متمرکز ساختن هرمنوتیک بر آنها، فصلی نو در این علم گشود. به نظر می رسد که دیدگاه های گادامر دربارة پیشداوری، حجیت و سنت، کانون انتقادات هابرماس است. از دید هابرماس، هرمنوتیک گادامر جریانی محافظه کارانه است، زیرا این هرمنوتیک نمی تواند خود را از اقتدار موجود در سنت رها نماید. هابرماس در برابر تقلیل- گرایی زبانی گادامر مقاومت می کند و نشان می دهد که زبان کلیت فرآیند اجتماعی را دربر نمی گیرد، زیرا خود زبان به نیروهای غیر زبانی و سیستم های سلطه ای وابسته است که می توانند سنت های زبانی را تغییر دهند. هابرماس استدلال می کند که دیدگاه گادامر در مورد پیشداوری و اقتدار سنت به انکار قدرت تفکر و بازاندیشی در انسانها میانجامد.
خلاصه ماشینی:
"اما سؤال اصلی این است که آیا مفهوم گادامری از سنت با ایده هگلی از تاریخ سازگار است یا نه؟ یعنی آیا گادامر نیز به فهم کارویژه های آزادی به عنوان بخشی از خودآگاهی در بستر تاریخی می پردازد؟ در دیدگاه هگل، آزادی نه تنها به عنوان بخشی از پیشرفت تاریخی عمل میکند، بلکه همچنین ابزاری ضروری برای خود-آگاهی محسوب می شود.
در این راستا، با اینکه هابرماس با این اندیشه گادامر که فهم به طور کلی مبتنی بر پیش - ساختارها و سنتهای مرتبط با چارچوب های عمل اجتماعی انسان در جهان هستند ؛مخالفت نمی کند، اما اعتقاد دارد که این واقعیت که سنتها مقدم بر مباحثه گفتمانی بین اذهان هستند، بدین معنی نیست که اذهان متعاقبا نمی توانند از طریق گفتگو به نقد یکدیگر بپردازند.
بدین ترتیب، او حوزه شناخت را فراتر از گادامر مشاهده میکند(نیوتون، 1373: 199- 201 ) هابرماس چندین محدودیت بر داعیه جهانشمولی و کلیت نظریه تأویل گادامری قائل می شود: اول اینکه هابرماس اشاره می کند که سنت انتقال یافته از طریق زبان، عاری از روابط قدرت نیست؛ هر چند که هرمنوتیک فلسفی آنها را در نظر نمی گیرد.
ج- نسبی گرایی همان طور که اشاره شد، از نظر هابرماس، هرمنوتیک گادامر معرف نوعی انتقاد از خصلت غیر تأملی و خردگریز نظریة پوزیتیویستی علوم اجتماعی است و از این نظر، دیدگاه او قابل قبول است، اما از سوی دیگر، هابرماس بر این باور است که در نظریة گادامر گرایشی به نسبی گرایی وجود دارد و بنیان هستی شناختی نظریة او نیز- که از فلسفة هایدگر اخذ شده است- آن چنان که باید بشود، بازاندیشی انتقادی نمی شود."