خلاصه ماشینی:
"گر به چشم دل ببینیم ای رفیق همچو آن طفلیم ما در این طریق جامه رنگین ما آز و هواست هر چه بر ما میرسد از آز ماست در هوس افزون و در عقل اندکیم سالها داریم اما کودکیم جان رها کردیم و در فکر تنیم تن بمرد و در غم پیراهنیم (دیوان/ص 297) و در عظمت جان و دل آدمی،که در پیروی از هوا و هوس،که چون بارگاهی عظیم که مبدل به خرابهای کوچک گردیده است،در قصیدهای گوید: تو را که خانه دل خلوت خدا بوده است چرا که به معبد شیطان کنی سجود و قیام بسی است پرتگه اندر ره هوا پروین مپوی جز ره پرهیز و باش نیک انجام (دیوان/ص 115) و در سیر معنوی جان که برتری جستن از منزل هوا است فرمود: روح را سیر کن از مائده حکمت به یکی نان جوین سیر شود اشکم (دیوان/ص 117) و در جای دیگر،در وصف پستی منزلگه تن گوید: ای خوش از تن کوچ کردن،خانه در جان داشتن روی،مانند پری از خلق پنهان داشتن روشنی دادن دل تاریک را با نور علم در دل شب پرتو خورشید رخشان داشتن (دیوان/ص 167) و در وصف علم و حکمت و عرفان که غذای نفس و جان است در جای جای دیوان زیبای خویش اشارات و لطایفی ابزار کرده،از آن جمله است: عارفان از«جهل»رخ برتافتند تار و پودی چند،در هم بافتند (دیوان/ص 269) ای خوشا خاطر زنور علم مشحون داشتن تیرگیها را از این اقلیم،بیروت داشتن (دیوان/ص 167) نفس انسانی را دو بال علم و عمل بایدش،تا بتواند در فضای عالم قدس به پرواز درآید،که اگر این طیران صورت پذیرد،انتهایی برای پرواز وی، متصور نیست."