چکیده:
مساله شر در آثار فیلسوفان مسلمان عمدتا در راستای دفع شبهات ناظر به توحید ذات باری و به طور خاص مقابله با شبهه ثنویه مطرح شده است. این وضعیت باعث شده است تا طرح این مساله، عمدتا مبتنی بر خیریت محض مبدا اولی صورت بندی شود، اگرچه قدرت و علم مطلق الهی نیز در این موارد مفروض انگاشته شده است. طرح مساله شر در آثار فیلسوفان محل بحث در مقایسه با طرح مساله های امروزین مساله شر، هیچگاه واجد صورت بندی منطقی دقیق، شفاف و مجزا نبوده است. این وضعیت به نوبه خود ناشی از پیش فرض های فلسفی ـ الاهیاتی فیلسوفان مسلمان در باب نظام احسن و دغدغه های عقیدتی ـ فرهنگی آنان به ویژه در مواجهه با شبهه ثنویه بوده است. اما با وجود این نقصان در صورت بندی های مساله شر نزد فیلسوفان مسلمان، امروزه می توان با بهره گیری از صورت بندی های دقیق تر این مساله در مباحث جاری حوزه فلسفه دین، علاوه بر کمک به روزآمدی مباحث فلسفه اسلامی، از پاسخ های فیلسوفان مسلمان در جهت ارائه یک نظریه عدل الهی منسجم بهره جست.
The problem of evil has been discussed in the works of Muslim philosophers mainly in order to repel the doubts concerning the unity of the Divine essence and in particular against the doubt of dualism. This situation has led to this question so that it be formulated largely based upon pure goodness of the first origin، even though the omnipotence and omniscience of God are assumed in these cases. The question of evil in the works of the mentioned philosophers in comparison to its today’s questions has had no logical، rigorous، clear and distinct formulizing. This situation، in turn، has been derived from theological، philosophical presuppositions of the Muslim philosophers about the best world-order and their cultural ideological concerns، especially against the doubt of dualism. Despite this shortcoming in the formulations of the problem of evil by Muslim philosophers، today we can use the more precise formulations of this problem in the current discussions of philosophy of religion in order to contribute to the updating of Islamic philosophy as well as using from the answers of Islamic philosophers to offer a coherent theory of divine justice.
خلاصه ماشینی:
"او در این بخش بیآنکه صراحتا طرح مسئلهای در باب شر را صورتبندی کرده باشد، نخست اثبات میکند که وجود، همواره در همة موجودات (از طبیعت تا عالم مجردات) نور است و ظلمات و تاریکیها صرفا ناظر به اعدام و امکاناتاند و سپس به این ترتیب، تلویحا یادآور میشود که مقصود بالذات در قضا و قدر الهی خیر و نورانیت وجود است و شرور از اقتضائات ماهیت و حیثیت عدمی ممکنات نشئت میگیرد و این امر با حکمت و خیرخواهی خداوند منافات ندارد (همو، 1375: 230ـ232).
ابنسینا در مقایسه با فارابی مسئلة شر را با وضوح بیشتری مطمح نظر قرار داده و در عین حال که همانند فارابی استنکافی از پذیرش شرور تکوینی در آثار او به چشم نمیخورد، در طرح مسئلة شر نیز در برخی آثار خود، نسبت به تقریر سه مؤلفهای (علم مطلق، قدرت مطلق و حکمت محض) تصریح نموده است، اگرچه در اغلب آثار او مسئلة شر تنها در پرتو مفهوم عنایت الهی و تأکید بر خیریت محض خداوند صورتبندی میشود.
د) در مقایسة طرح مسئلههای موجود در آثار فیلسوفان محل بحث با دو تقریر رایج در مباحث امروزین فلسفة دین باید گفت: طرح مسئلههای موجود در سنت فلسفی مسلمانان، در عین حال که دقیقا ناظر به هیچ یک از تقریرهای امروزین نیست، قرابت بیشتری با «مسئلة منطقی شر» دارد؛ با این توضیح که دغدغة فیلسوفان مسلمان به جای آنکه معطوف به رفع ناسازگاری میان شرور و وجود خداوند باشد، عمدتا ناظر به اثبات خیریت محض خداوند ذیل مفهوم عنایت الهی و رفع ناسازگاری ظاهری آن با وجود نقایص و شرور بوده است."