خلاصه ماشینی:
"علت دقیق این امر و اینکه چرا نظامی خود را«شهر بندگنجه»(15) خوانده بدرستی برما دانسته نیست و بااینکه این شهر در قرن ششم از آبادی و رونق تجاری برخوردار بوده و وضعیت مالی شاعر ما هم به سبب وابستگیش به دربار،روبراه بود باز مشاهده میکنیم که حکیم بغض گرفته و ناراحت از اوضاع،گنجه را به کنایه بیغوله خوانده است: چرا گشتی در این بیغوله پابست چنین نقد عراقی بر کف دست درهر صورت نظامی و حافظ با همه عشق و علاقه(و تنفر و بیزاری)بیشتر عمر گرانبها و ارزشمند خود را در زادگاه گذرانده و در دیار خود دیدار دوست را لبیک گفتهاند.
16-چهره مسیح(ع):نظامی در مقدمه «مخزنالاسرار»و بندهای دیگری از سایر منظومه «پنج گنج»،بارها از عیسی مسیح(ع)یاد کرده است؛چنانکه در«لیلی و مجنون»میگوید: شمشیر زبانم از فصیحی دارد دم معجز مسیحی نظامی بند 38 از«گنجینه اسرارش»را یکسره به فرزند مریم اختصاص داده است و هم از زبان اوست که میفرماید: عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فروکن به گریبان خویش خویشتن آرای مشو چون بهار تا نکند در تو طمع روزگار جمله دنیا زکهن تا به نو چون گذرانده است نیرزد دو جو حافظ نیز بر«دم معجز عیسوی»لااقل 12 بار اشاره کرده است و این در قیاس با سایر پیامبران الهی بسامدی است قابل توجه: جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت عیسی دمی کجاست که احیای ما کند؟ در این زمینه نیز همچون سایر فرایندها،رند شیرازی،مضمون سخن را به گستره غنا میکشد: یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم میکشت معجز عیسویت در لب شکرخا بود 17-زایش و بالش:تاریخ ولادت هردو سخنور،همچون همه مردان بزرگ روزگار که از گمنامی به شهرت رسیدهاند،بدرستی دانسته نیست."