چکیده:
حقوق بشر روایتی جمعی و بدیهی در تمدن معاصر به شمار میآید که اغلب رویکردی انتقادی به رفتارهای جمعی بشر، خصوصا کنشهای سیاسی او دارد. در این مقاله، پرسش و پاسخ معمول را به هم ریخته و از منظر فلسفه سیاسی، حقوق بشر را به پاسخگویی وامیداریم. ابتدا مفاهیم، پیش فرضها، تبعات و الزامات حقوق بشر را بررسی میکنیم در ادامه به پارادوکس واقعیت و آرمان در رویکرد مصلحتی و واقعگرای فلسفه سیاسی، به حقوق بشر خواهیم پرداخت و برای بررسی موردی، پنج روایت حکومتمندی را در نسبت انتقادی حقوق بشر تحلیل مینماییم. در پایان مقاله، به چهار راهکار اساسی برای حقوق بشر که از رویکردهای معاصر فلسفه سیاسی وام گرفته شده است، خواهیم پرداخت. این راهکارها در جهت ایجاد سازوکاری واقع گرا در محیط بینالملل برای دوری از ابزاری شدن و استفاده از فناوری و امکانات عصر اطلاعات میباشد، تا حقوق بشر بتواند از حالت شعاری، آرمانی و ابزاری بودن درآید.
The notion of "Human rights' is a collective and evidential narration in contemporary civilization which often adopts a critical approach towards the social behaviors of human being and, in particular, his political practice. The present article, employing a political philosophy approach, evaluates the achievements and omissions of human rights school and questions its accountability and responsibility. First, it gives an assessment of the concepts, presumptions, implications and requirements of the human rights. Then, it highlights the paradox of 'realities' and 'ideals' in expediential and realistic approaches to human rights.
As the case study, it analyzes five narrations of governmentality in a critical approach to the human rights. In conclusion, it will introduce four basic solutions for the human rights derived from contemporary political philosophies. These suggestions are for facilitation of making an innovative mechanism in international system to safeguard and immune "human rights" from political manipulation, instrumentality, and utopianism.
خلاصه ماشینی:
"مکتب انتقادی بر اعتماد،سرمایه اجتماعی،جامعه مد نی و خرد ارتباطی بسیار تأکید دارد و نمیپذیرد که با پیشفرضهای حقوق بشر جوامع جهان سوم،عقبمانده و حتی جوامع تمدنی متفاوت مورد خطاب از بالا به پایین و قدرت یک جانبهای قرار بگیرند که گفتگو نابود شود و جهان زیست ارتباطی بشر به خطر افتد (sitton,2003:62) متفکران انتقادی از سطوح قدرت بوروکراتیک در آرای ارتدوکسهای چپ جدا میشوند و سعی میکنند قدرت را در وجوه ایدئولوژیک آن مشاهده کنند.
جماعتگرایان یکدستی و منطق ایدئولوژیک از بالا به پایین حقوق بشر را که در ناخودآگاه بدیهی فرض شده (Cane,2001:7-10) و تبلیغات رسانهای را مورد نقد قرار میدهند و میگویند این بسیار بدیهی است که هر اصل و گزارهای درست نیست اما یک اصل و گزاره هم نمیتواند کاملا درست باشد.
با آن که تفکر انتقادی و رویههای روبه رشد حقوق بشر،خود را بسیار لیبرال نشان میدهد،اما در مورد انسانهای مذهبی حقوق،تکالیف و هویت آنها سکوت میکند (Monshipouri,1998:234) و مسلمانان و سایر ادیان را وارد فضای عمومی نمیکند،با آنها مشورت نمیکند و همین حذفشدگی (Munson,1998:29-32) باعث شده است که گروههای رادیکال مذهبی بنای گفتگو با غیر خود را نفی کنند و به خشونت متوسل شوند (Hafez,2004:80:85) محافظهکاران حقوق بشر را به خاطر بنیادهای ضد سنتی،رادیکال و انقلابی فردگرای لذتگرا نقد میکنند و میگویند حقوق بشر نسبی گرایی زیادی دارد و هیچ گونه غایتی را در خود دنبال نمیکند،بلکه تفکری انتقادی است که تنها بر حرص سوژههای کنشپذیر غربی دلالت میکند و هیچ حقی را برای اهالی مذهب در نظر نمیگیرد."