چکیده:
در طول سالهای گذشته سیاست خارجی ایالات متحده شاهد دگرگونیهایی بوده است. اما بیتردید حادثه یازدهم سپتامبر موجد مهمترین تغییرات در اصول، استراتژی و حتی ابزارها و تاکتیکهای سیاست خارجی آمریکا شده است. ناکامی بوش در دستیابی به اهداف خود در خاورمیانه، بحران در اقتصاد آمریکا و اوجگیری نارضایتی افکار عمومی نسبت به وضع موجود، موجد دگرگونی دیگری در سیاست خارجی آمریکا گشت و باراک اوباما با وعده تغییر، نماد و نمود این دگرگونی در سیاستگذاری خارجی ایالات متحده شد. اوباما بهرغم تمرکز بر خاورمیانه، راهبردها و تاکتیکهایی متمایز از بوش و نومحافظهکاران در پیش گرفت. بیتردید نرمافزارگرایی در استراتژی نومحافظهکاران و دموکراتها با شدت و ضعف وجود داشته است. اما اولویتبندیهای متفاوت این دو هیئت حاکمه در ایالات متحده در مورد کاربست این استراتژی در قیاس با استراتژی سختافزاری محل بحث و مناقشه است. بهنظر میرسد توسل به اصول و قواعد قدرت نرم در مباحث امنیتی چندان مورد توجه نومحافظهکاران نبوده و این موضوع در نظر ایشان غیر اصیل و فرعی تلقی میشود. اگرچه بوش و اوباما از چشماندازهای متفاوت گفتمانی به سیاست خارجی مینگرند، اما در نهایت، دکترین اوباما تا اندازهای استمرار سیاستهای پیشین، ولی با ابزار متفاوت و در قالب نرمافزاری قدرت است. بنابراین، تغییر مدنظر وی نیز عمدتا مبتنی بر استفاده از قدرت هوشمند و بازتولید ابزارهای دیپلماتیک خواهد بود.
The US foreign policy has changed in recent years. Undoubtedly the incidence of September 11 was the basis of most radical changes in the US principles, strategy and its tactics and means of foreign policy. The failure of Bush administration in obtaining the US goals in the Middle East, the economic crisis and public dissatisfaction, contributed to another transition in the US foreign policy. Barrack Obama, who came to power to be the pioneer of change in the US policy making machinery, adopted strategies and tactics different from those of Bush and neoconservatives. Software orientation has been evident both in strategies of neoconservatives and democrats with different weight and concentration. while the republicans have been more for using hard power in security issues, the Obama doctrine is to some extent the continuity of former policies but with different means and mostly in the format of soft power.
The shift in the US foreign policy in Obama administration is mainly based on employing smart power and reproducing more effective diplomatic means, the present paper concludes.
خلاصه ماشینی:
"پس از این حادثه بود که سیاست خارجی ایالات متدحه بر تحولات خاورمیانه متمرکز شد و جورج دبلیو بوش با عنایت به طرح خاورمیانه بزرگ و استراتژی تغییر رژیم،دو کشور عراق و افغانستان را مورد حمله نظامی قرار داد.
به زعم بوش و تیم محافظهکار وی در کاخ سفید،برترین شیوه دستیابی به این اهداف در پیش گرفتن سیاستی با محورهای نظامیگری و قدرت سختافزاری بود (walt,2007,78) اما ناکامی بوش در دستیابی به اهداف خود در خاورمیانه،بحران در اقتصاد آمریکا و اوجگیری نارضایتی افکارک عمومی نسبت به وضع موجود،موجد دگرگونی دیگری در سیاست خارجی آمریکا گشت و بارک اوباما با وعده تغییر،نماد و نمود این دگرگونی در سیاستگذاری خارجی ایالات متحده شد.
اقدامات و تأکیدات اوباما و تیم همفکرانش بر تغییر در حوزه سیاست خارجی و ارائه بدیل،تنها به وسیله هویت و فلسفه دموکراسی هدایت نمیشود،بلکه محاسبات استراتژیک فضای پس از جنگ سرد نیز در این تغییر بیتاثیر نیستند و افول پرستیژ و کاهش جاذبه آمریکا در دوران بوش،پیامدها و برآیندهای جدی و اثرگذار بر قدرت نرمافزاری آمریکا داشته است.
نومحافظهکاران برآن بودند که ایالات متحده قادر است به صورت فعال آینده امنیتی جهان را براساس منافع خود شکل دهد و این فرایند به وسیله استفاده آمریکا از قدرت و استراتژیهای سختافزاری نظیر "تغییر رژیم"میسر میگردد.
برعکس،دولت فعلی ایالات متحده را به عنوان قدرت پیشتاز و نه انحصاری در جامعه بینالمللی مینگرد و در نتیجه بر استفاده از قدرت نرمافزاری برای شکلدهی به ائتلافهای مطلوب جهت مدیریت محیط بینالملل تأکید دارد (Onderjcsak,2009:21) نتیجهگیری انتخاب مجموعهای متفاوت از ابزارهای سیاست خارجی توسط اوباما در مقایسه با نومحافظهکاران،به معنای تغییر در سیاستها و همه فرضیاتی که دکترین بوش در برنامهریزی استراتژیک خویش مدنظر داشت،نیست."