چکیده:
حسین بن منصور حلاج از چهرههای سرشناس تصوف و عرفان اسلامی است. گفتوگوها دربارة شخصیت وی، بخش قابل توجهی از آثار جهانی و اسلامی را به خود اختصاص داده است. در جامعه شیعی نیز گرایشهای مختلفی درباره او شکل گرفته است. این مقاله، به بررسی شخصیت حلاج از منظر توقیع حضرت ولی عصر( میپردازد. از دیر زمان خصوصا در جو ضد تصوف و عرفان ـ ملعون و مطرود شدن حلاج توسط حضرت در توقیعی که توسط حسین بن روح سومین نائب خاص آن حضرت صادر شده است، امری مسلم انگاشته شده و برخی نیز این معنا را در نقد کل تصوف و عرفان اسلامی بهرهبردهاند. این مقاله با بررسی دقیق این موضوع، روشن میکند که نه تنها تصریحی و بلکه حتی اشارهایی در کلام حضرت به حلاج و ابعاد عرفانی او وجود ندارد، بلکه به نظر میرسد بر خلاف برداشت جامعه شیعی در عصر صدور توقیع، حضرت به صورتی بسیار ظریف، جنبههای عرفانی حلاج را از انحرافات عقیدتی و سلوکی افرادی مثل شلمغانی جدا کرده است.
خلاصه ماشینی:
"اگر جرم حلاج بابت ادعای بابیت باشد ـ گذشته از بحثی که دربارة توقیع در زمینة توجه به موضوع بابیت مطرح شد ـ اگر یکی دو نقلی که در منابع شیعی در این زمینه وجود دارد پذیرفته شود، آنگاه لعن امام عصر (ع) متوجه حلاج نیز خواهد بود و حلاج از نظر ادعای بابیت ملعون تلقی خواهد شد، اما چنین معنایی ربطی به عقاید یا ابعاد عرفانی حلاج نخواهد داشت و بهرهبرداری از توقیع در نقد تصوف و عرفان ـ آنچنانکه ردیهنویسان بر صوفیه انگاشتهاند ـ بیمورد خواهد بود؛ چنان که کسی نمیتواند ملعونیت فردی مثل احمد بن هلال یا محمدبن بلال را دلیل بطلان دیگر عقاید و آراء و اندیشههای ایشان به شمار آورد.
بنابراین، اگر برداشت عمومی شیعه دربارة حلاج درست بود، میبایست امام عصر (ع) حلاج را محور توقیع قرار میدادند و سایر افراد را به او منضم میساختند و یا او را هم ردیف شلمغانی میشمردند و یا – دست کم - به نام او در آغاز نامهای الحاقی و یا در پایان آنها تصریح مینمودند، اما چرا امام( چنین کاری نکردند و هیچیک از صورتهای فوق را عملی نساختند و شلمغانی را شخصیت محوری و شریعی و نمیری و هلالی و بلالی را اشخاص قابل ذکر در این باب دانستند و بقیه را که بیاهمیتتر بودند، با واژة «غیره» حکایت کردند؟ این نکته نشان میدهد که اگر انحراف مد نظر توقیع، انحرافات عقیدتی بوده امام (ع) بین برداشت عقیدتی حسین بن منصور حلاج و برداشت عقیدتی شلمغانی و همانند او، تفاوتی اساسی و بنیادین قایل است."