چکیده:
در حوزه فلسفه اسلامی با سه مکتب معروف فلسفی یعنی مشاء، اشراق و متعالیه روبهروییم. نگاه درونی به مسائل گوناگون مطرح در این مکاتب و تحلیل و بررسی آنها، بخش عمده کتب و مقالات را به خود اختصاص داده است؛ ولی نگاه بیرونی و کلنگرانه به این مکاتب و بررسی شاخصهها و مؤلفههای تشکیل یک مکتب فلسفی و فرایند تحقق آن در گذر زمان نیز بسیار مهم است. بدینسان پرسش اصلی این است که مختصات یک مکتب فلسفی که موجب تمایز آن از مکاتب دیگر میشود چیست؟ و بهراستی چرا در فلسفه اسلامی، تنها با سه مکتب مواجهیم؟ در مقاله پیشرو، کوشیدهایم ضمن تبیین و تحلیل این شاخصهها، آنها را بر دو نظام مشائی و اشراقی تطبیق کنیم. مدعا این است که مکتب مشاء و اشراق دارای نقطه آغاز، روش خاص فلسفی، ابزارهای لازم برای وصول به مقصود و دستگاه سازوار هستیشناختی هستند که با دقت در مجموعه تعالیم آنها هم میتوان این عناصر را یافت و هم میتوان تحلیل کرد که چرا به آنها مکتب فلسفی گفته میشود و وجه تمایز آنها از یکدیگر چیست. نتیجهای که از این تحلیل به دست میآید دو مطلب است، اولا، مبانی کلان لازم برای تأسیس یک مکتب فلسفی تبیین میشود؛ ثانیا، روشن میشود که صرف اتحاد روش فلسفی دو حکیم و یا اتفاق آنها در یک یا چند مسئله به معنای یکی بودن نظام فلسفی ایشان نیست؛ بهگونهای که حتی وجود یک مشخصه جدید، هویتساز مکتب جدیدی کاملا متمایز از مکاتب پیشین میشود
خلاصه ماشینی:
"این در حالی است که حکمت اشراق نزدیک به پنج قرن یکی از دو جریان بزرگ حکمت اسلامی بوده است و حکیم سهروردی در عین آنکه از بستر مشائی بهره برده و خود در ابتدا مشائی بوده، اما به طور روشن از این مکتب جدا شده و مکتبی مستقل را تدوین کرده است که در آن، همه عناصر لازم برای تشکیل یک مکتب فلسفی وجود دارد.
» (ابنسینا، 1980م، ص 16) بنابراین در فلسفه مشاء، تکیه فقط بر معرفت محض عقلی و شناخت حقایق از راه استدلال صرف است و به طور طبیعی در قلمرو آن، مباحث علم تجربی و بینشهای استقرایی بیش از مکتب اشراق کانون توجه قرار میگیرند؛ اما شیخ اشراق با شکستن این انحصار روش، نوعی نهضت فکری پدید میآورد که در آن ضمن تأیید استفاده از عقل و استدلال، از شهود و اشراق نیز بهره گرفته میشود.
از جمله اصول و بنیادهای عامی که فیلسوف صاحب مکتبی چون ابنسینا در فلسفه مشاء برای ارائه و تبیین آرای خود استفاده کرده است، میتوان به اصالت وجود، (ابنسینا، 1404قب، ص 47؛ سبزواری، 1416ق، ج 2، ص 64؛ ابنسینا، 1404قالف، ص 179؛ ملاصدرا، 1981م، ج 1، ص 47) مجعولیت وجود، (ابنسینا، 1404قب، ص 347؛ ابنسینا، 1363، ص 10،32و37) تشکیک (ابنسینا، 1371، ص 104، 218، 280،286ـ287؛ بهمنیاربن مرزبان، 1375، ص 282و530) و قاعده الواحد (ابنسینا، 1375، ج 3، ص 122ـ127؛ ابنسینا، 1404قالف، ص 27و182) اشاره کرد و از میان بنیادهای عام فلسفه اشراق که سهروردی آنها را مبنا قرار داده است، میتوان علمالنفس، وحدت انوار، تشکیک انوار، مناسبات خاص بین انوار مانند مشاهده و اشراق، و غلبه و قهر را نام برد."