چکیده:
هر انقلابی، چه تا قبل از پیروزی آن و چه بعد از تبدیل شدن به یک نظام سیاسی، مراحل مختلفی را طی میکند. دیدگاه اندیشمندان این حوزة مطالعاتی در این مبحث مختلف و متنوع بوده است. از میان این دیدگاهها، نظریة کرین برینتون که از آن به نظریة ترمیدور یا نظریة چرخشی انقلابها یاد میشود، از اهمیت برخوردار است؛ چرا که وی تلاش نموده با تحلیل چهار انقلاب بزرگ دنیا، نتیجهای کمابیش مشابه آنها در سایر انقلابها بگیرد. در این مقاله تلاش شده است تا با بهرهگیری از روش توصیفی ـ تحلیلی، ضمن تبیین و تحلیل این نظریه براساس آثار این اندیشمند، این نظریه به نقد و ارزیابی گذاشته شود وآنگاه با تطبیق این نظریه بر جمهوری اسلامی ایران، نارسایی این نظریه در تحلیل وقایع انقلاب اسلامی ایران، بویژه با توجه به تحولات پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشان داده شود.
خلاصه ماشینی:
"برای نمونه، این چرخش در چه لایههایی از نظام باید تحقق یابد تا ادعای چرخش انقلاب پذیرفته شود؟ آیا ملاک تحول در بالاترین لایة سیاسی کشور است، یا اینکه هرگونه تغییر اساسی در لایههای زیرین را نیز شامل میشود؟ ابهام دیگر این است که چگونه میتوان تشخیص داد که در کدام نقطه و در چه زمان مشخصی ترمیدور واقع میشود؟ آیا در این زمینه، شاخصههای مشخصی وجود دارد؟ در صورت فقدان شاخصههای مشخص، نمیتوان به این نظریه اعتماد نمود؛ چراکه هرچند که این گونه مسایل در جامعهشناسی سیاسی مورد بررسی قرار میگیرد، اما در همان علم، شاخصههای مختلفی در حوزهها و مسایل مختلف آن ارئه گردیده است، اما در این مسئلة خاص چنین شاخصهای وجود ندارد.
هرچند پس از پیروزی انقلاب اسلامی، طیفی در نظام جمهوری اسلامی دولت موقت را در دست میگیرند که رویکرد کاملا محافظهکارانه نسبت به اصل ضرورت انقلاب و حتی اصول بنیادین نظام داشتهاند، اما باید در نظر داشت که همان دولت موقت نیز در همان زمان، ناچار بود به دلیل ویژگی خاص ساختار نظام جمهوری اسلامی، که ولی فقیه را در رأس حکومت نشانده است، برخلاف نظر خود، در قالب و چارچوب کلی نظام حرکت کند و آنگاه که از این امر به طور جدی سر باز زد، از ناحیة امام خمینی( و مردم مسلمان انقلابی، طرد شده، جای خود را به تدریج به عناصر انقلابی و متعهد به چارچوب کلی نظام جمهوری اسلامی دادند."