چکیده:
ماجرای پایان¬ناپذیر سخن حافظ به معمّایی هنری بدل شده است و از کندوکاو کلام او مضمون ها پرداخته اند و می پردازند؛ به¬ویژه غزل¬های هوشنگ ابتهاج (ﻫ . ا. سایه) نظایر متنی و فرامتنی فراوانی از غزل حافظ در خود دارد که حاکی از گفت¬وگوی درونی و تاریخی با هنر و اندیشه¬ی حافظ است. هدف از این نوشتار، طرح منطق گفت¬وگویی و کاربرد نظریه¬ی ادبی-اجتماعی متن از میخائیل باختین در سنّت جوابگویی شعر فارسی با مطالعه¬ی رویکرد ابتهاج به حافظ است که همچنین می¬تواند نقدی بر نظر برخی در باب سیر قهقرایی و سبک تقلیدی یا بازگشتی شعر ابتهاج باشد. در مجموع با بررسی سنّت فوق بر پایه¬ی آرای ساخت¬گرایانی چون رولان بارت و ژولیا کریستوا، غزل های مکالمه بنیاد و نیز حافظانه¬ی سایه، تحلیل بینامتنی و گفتمانی می شود. اجمالا باید گفت که مکالمه¬گرایی ابتهاج از نشانه¬های متنی تا سطح اجتماع در نوسان است. از سویی ارجاع¬های بینامتنی او غالبا به محور همنشینی سخنش، از جمله بازتولید رمزگان زبانی، شیوه¬ی بیان و موسیقی شعر حافظ، محدود گشته است و از دیگر سو، گفتمان تاریخی او به¬ویژه در سه قطب جامعه، انسان و عشق، جدالی با سخن حافظ دارد.
The never-ending magical discourse of Hāfiz of Shiraz has become an artistic puzzle and through the analysis of his words، many have provided with recurring themes. Particularly، the ghazals of Hooshang Ebtehāj (H. A. Sāyeh) bear the rich textual and extra-textual resemblances to the ghazals of Hāfiz and declare a historical and inmost dialogue with the Hāfizian art and thought.
In this paper، I aim to present dialogism to put Mikhail Bakhtin''s literary-social theory of the text in practical use by application of a Persian poetical tradition، «Javāb-Gooyee» and Sāyeh''s approaching to Hāfiz. By this we can also criticize some remarks on the decadence and imitational style of his poetry. In general، the Sāyeh’s dialogical Hāfiz-oriented ghazals will be studied intertextually and discursively on the basis of some views of structuralists as Roland Barthes and Julia Kristeva.
I should conclude briefly that Sāyeh''s dialogism haunts between the text and the community. On one hand، his intertextual references are often restricted to the syntagmatic axis، especially to reproduction of lingual codes، rhetorical devices، and prosody of Hāfiz and on the other hand، his historical discourse، especially on three characteristics namely society، human، and love take a polemical stand against discourse of Hāfiz.
خلاصه ماشینی:
هدف این نوشتار، طرح منطق گفتوگویی و کاربرد نظریة ادبی- اجتماعی متن از میخاییل باختین در سنت جوابگویی شعر فارسی با مطالعة رویکرد ابتهاج به حافظ است که همچنین، میتواند نقدی بر نظر برخی دربارة سیر قهقرایی و سبک تقلیدی یا بازگشتی شعر ابتهاج باشد.
چنانکه بررسی خواهد شد، کنش گفتمانی و گزینش صدای حافظانة ابتهاج دربرابر رویدادهای عصر خود از طریق بازتولید ساخت اجتماعی- تاریخی زبان و بافت سخن حافظ صورت پذیرفته است.
گفتوگوی تاریخی ابتهاج هم با اجزای متنی دیوان حافظ و هم با متن اجتماع او بوده است؛ بنابراین ساخت متنی آن دو با نظامهای نشانهشناختی و اجتماعی ایشان نیز همپیوند است.
. البته، برای اطمینان لازم است که در بافت کاربردی و مراعات روابط معنویشان دقت کرد: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (همان، 237) از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف میخواره را دریـغ بــود خدمت عسس (همان، 74) قدح ز هرکه گرفتم به جز خمار نداشت مرید ساقی خویشم که بادهاش ناب است (همان، 175) ترکیبات سنتگرایانه و نزدیک به متن دیوان خواجه نیز در غزل ابتهاج بسیار دیده میشود که گاه به دلالتهای عام ادبی و نظام نشانهشناختی شعر فارسی پیش از حافظ وابسته است.
حرکت ابتهاج از شعر نیمایی و حتی غزل عاشقانه تا عمقبخشی اجتماعی و انسانی به غزل، به پیروی از هنر حافظ صورت گرفت؛ زیرا خواجه نیز در بازتولید متنی غزل پیشگامانش به ایجاد صدایی تازه در بافت گفتمانی زمانهاش نظر داشت.