چکیده:
تاریخ گرایی نو به عنوان رویکردی که به ادبیات و تاریخ از منظری نو نگریسته و به رابطه متقابل تاریخ و ادبیات توجّه می کند تاکنون مورد استقبال گسترده ای قرار گرفته است، هرچند این استقبال با ابهامات و گاه کج فهمی هایی نسبت به اصول این رویکرد نیز همراه بوده است. از زمان پیدایش این رویکرد در دهه هشتاد میلادی تا به امروز برداشت های گوناگون و گاه متناقضی از این رویکرد عرضه شده و به نوعی می توان گفت هرکسی از ظنّ خود یار این رویکرد شده است. بخشی از این برداشت های متناقض به ماهیّت چارچوب گریز این رویکرد و خلاصه نشدن آن در قالب یک روش و اسلوب علمی مشخّص برمی گردد. مشکلات یاد شده که از ماهیّت این رویکرد ناشی می شود به علاوه کمبود منابع نظری فارسی، شناخت درست این رویکرد را در کشور ما با دشواری دو چندانی روبه رو ساخته است. با وجود گذشت سه دهه از پیدایش این رویکرد، تنها چند سال است که در ایران شاهد پژوهش های جدّی در این حوزه هستیم. نگاهی به این پژوهش ها، که غالبا کاربردی هستند، ضعف هایی جدّی را آشکار می سازد که از عدم درک صحیح رویکرد ناشی شده است. نوشتار پیش رو ضمن بررسی این ضعف ها، به ارائه راهکارهایی در جهت شناخت دقیق تر این رویکرد می پردازد.
Clarifying New Historicism through a Critical Look at the Papers Applying the Approach in Iran
As an approach to the relationship between literature and history، new historicism has been highly received in Iranian academia. This reception was concomitant with some misunderstandings. A part of these misunderstandings is the result of the elusive nature of the approach. Moreover، lack of theoretical works in Iran has led to serious problems. Even though this approach is not a very recent one، it is a novelty in Iran. One of the reasons behind this novelty is lack of sufficient theoretical source in the field. A glance on the practice of new historicism reveals the interest in the field along with the lack of sufficient theoretical source has led to some misunderstanding. The present paper tries to correct some of the misunderstandings surrounding this approach.
Keywords: New Historicism، History، Literature، Pathology، Power، Discourse، Greenblatt، Foucault.
خلاصه ماشینی:
بیشتر پژوهشگران گمان میکنند که تاریخگرایی نو مجموعة نظریات فوکو است؛ به همین دلیل اگرچه ممکن است نامی از شخصیتهای برجستة این رویکرد مانند گرینبلت و مونتروز در پژوهشها بهچشم بخورد، پایۀ نظری پژوهشها را فقط نظریات فوکو تشکیل میدهد.
کاملا درست است که مفاهیم اساسی گفتمان، قدرت و دولت دارای نظارت همهبین3- که در تاریخگرایی نو اهمیت بسیاری دارد- از فوکو وام گرفته شده و در اینکه فوکو از نظریهپردازان پرتأثیر معاصر است و اندیشههای او در پیدایش تاریخگرایی نو نیز بسیار مؤثر بوده تردیدی نیست؛ اما هیچیک از این دو به این معنا نیست که میتوان آرای او را با تاریخگرایی نو یکسان دانست.
برای نمونه، مقالۀ «جنسیت، قدرت و کاربرد زبان ازدیدگاه تاریخگرایی نوین در گلنگری گلن راس اثر دیوید ممت»، ویلیامز را فردی میداند که «تأثیر اصلی را بر این رویکرد» داشته است (اسدی امجد و ذوالفقاری، 1388: 41).
تفاوت دیگر این است که تاریخگرایان نو متن ادبی را در شرایط سیاسی عصر خودش قرار میدهند و آن را با کمک متون معاصر خودش بررسی میکنند؛ درحالی که منتقدان «ماتریالیسم فرهنگی» متن را در شرایط سیاسی امروز میکاوند.
تاریخگرایی نو ارتباط میان متون ادبی و تاریخی را از نگاهی نو مورد توجه قرار داد؛ بهگونهای که یکی پیشزمینه و دیگری پسزمینه را شکل نمیدهد؛ بلکه ادبیات و تاریخ خشت روی خشت یک بنای فرهنگی را میسازند (همان، 3).
گفتمان در مقالۀ «گفتمان، قدرت و زبان در قصههای بهرنگی ازدیدگاه تاریخگرایی نوین» بارها از واژۀ «گفتمان» استفاده شده که در بسیاری از موارد با اندکی دقت مشخص میشود که استفاده از این واژه نهتنها ضرورتی ندارد؛ بلکه چندان هم دقیق نیست.