چکیده:
در این مقاله نظریه اخلاقی تومـاس آکوئینـاس را بررسـی مـی کنیم . در واقع ، اخلاق آکوئیناس مبتنی بر قانون طبیعـی اسـت . منظـور از قـانون طبیعی یا فطری پرتوی از مشیت خداست کـه انسـان آن را بـه فراسـت درمی یابد. آکوئیناس معتقد است انسان بر اساس طبیعت مشـترک ، بـین خود و جمیع موجودات تمایلی طبیعی به جانب خیر دارد. به تعبیر دیگـر، ما واجد تمایلی طبیعی نسبت بـه صـیانت ذات خـویش و همچنـین بـه اموری نظیر زاد و ولد و پرورش فرزندان خویش هستیم ، کـه همـه ایـن موارد، جزئی از قانون طبیعی اسـت و در آخـر اینکـه انسـان بـه عنـوان موجودی عاقل می تواند بین تمایلات طبیعی و تمایلات غیرطبیعی نمایز قائل شود. همچنین به عقیده آکوئیناس جمیـع قواعـد قـانون طبیعـی از صدق قاعده ای بدیهی ، نظیر اینکه باید کاری که خیر است را انجـام داد و از شر دوری گزید، ناشی می شود که در اصل همـان عمـل کـردن بـر وفق طبیعتمان است ، و این یعنی زیستن بر وفق طبیعت .
خلاصه ماشینی:
جهت ورود به بحث اصلی ، که "نظریه اخلاقی توماس آکوئینـاس " اسـت ، ضـمن تعریـف واژگان مندرج در این نظریه به تبیـین رابطـۀ بـین اخـلاق و قـانون طبیعـی پرداختـه و بـه پرسش هایی از قبیل اینکه «آیا قانون طبیعی ، مبرا از معایب و نواقص اسـت یـا نـه ؟»، «آیـا قانون طبیعی در همه مردم مشابه و یکسان است ؟»، «آیا قانون بشری می تواند جلـوی همـه شرور و مفاسد را بگیرد؟» و نیز برخی پرسش های دیگر پاسخ خواهیم داد.
(نراقـی ، ١٣٨٥، ص٤٢) «توماس اصول بنیادی اخلاق را از کتاب نیکوماخوس ارسطو اقتباس کـرده اسـت و نظـر می دهد که اراده ما علاوه بر اینکه به نحو طبیعی گرایش بـه خیـر و سـعادت دارد، در عـین حال ، عقل ما نیز درباره نحوه عمل و رفتارمان می تواند استدلال کند و احتمالا بهتـرین راه را برای نیل به مقصود انتخاب نماید.
سعی او بر اثبـات ایـن مطلـب است که با اینکه با اراده معقول می توان بهترین فضایل را کسـب کـرد، در عـین حـال بایـد دانست که در این مورد آنچه بهترین است ، نهایتا از احکام و قوانین اخلاقی که خداوند بر مـا مقرر کرده است ، نشئت می گیرد و در واقع نوعی اصول و قوانین سرمدی برای اخلاق وجـود دارد که در قالب احکام به ما رسیده است .
قانون الاهی «آکوئیناس قانون الاهی را فرمان اراده خداوند می داند (در برابر قانون ابدی که نماینده عقـل انسان است ) و آن را به چهار دلیل ثابت می کند؛ نخست آنکه بر انسان مقدر شده است که غایت هستی اش سعادت و برکت سرمدی باشـد و برخورداری از این مرتبه فقط به یاری قوای فطری او ممکن نیسـت ، بلکـه قـوه ای برتـر از عقل بشری باید راهنمایش باشد.