چکیده:
در این مقاله ضمن اشاره به رویکردهای مختلـف در تبیـین خـودفریبی ، امکان خودفریبی در فلسفه اخلاق غرب را بررسـی مـی کنیم . مهم تـرین این رویکردها عبارت اند از: رویکرد مفهومی و رویکرد تجربـی . بـا وجـود تفاوت در این دو رویکـرد، نکـات مشـترک و نتـایج مشـابهی در مـورد ماهیت خودفریبی حاصل شده است ؛ به طور کلی داشتن باور متعصبانه و کاذب غیرموجهی که به صورت باور صـادق نـزد نفـس جلـوه می کنـد، مصداقی از خودفریبی است .
خلاصه ماشینی:
١. مقدمه در ادبیات فلسفی غرب ، تعبیر self-deception مورد تحلیل قرار گرفته و بحث های فراوانـی در خصوص آن شده است ؛ اما با این حال روش ها و دیدگاه ها درباره آن بسیار متنوع بـوده ، و گاهی در تحلیل ها به موضوعات روان شناسی نیز ارجاع داده شده اسـت .
vol ,٢٠٠٦ ,Perry) به منظور شـناخت انسـان در فلسفۀ غرب ، نظرات نسبتا متفاوتی دربارٔە روح یا نفس و جسم مطرح شده است ؛ در برهـه ای از زمان ، روح ، عنایت خاص خداوند به انسان و در نسبت با جسم ، جزء اصیل انسان بود؛ پـس از مدتی در قرون دوم و سوم میلادی ، نفس و بدن هر دو، کل انسان دانسته شدند؛ و در نظر دیگری ، انسان ، نفس ناطقه و جوهر عقلانی دانسته شد که بدن را به کار می گیرد، ایـن نظـر در توجیه وحدت نفس و بدن ، قاصر است ؛ در تعریف دیگری ، نفس انسانی ، صورت و فعلیـت برای جسم به عنوان ماده است ؛ این نگاه ، وحدت روح و جسم و تفکیک ناپذیری آن دو را بـه خوبی بیان می کند.
p ,٢٠٠٠ ,Fingarette) سیگلر معتقد است تحلیل خودفریبی بر اساس دیگرفریبی درست نیسـت ، و وجـود کلمـۀ فریب در آن به معنای همان فریب دیگران نیست ، بلکه اصطلاحات حاکی از فریب نفـس را باید به طور جداگانه مورد تحلیل کارکردی قرار داد، زیرا کاربرد ایـن اصـطلاحات اسـت کـه ماهیت خودفریبی را نیز می شناساند و دیگر اشکال تناقض باورها پیش نمی آیـد و نیـازی بـه 1.