چکیده:
ﺣﻜﻤﺖ ﻗﺪﻳﻢ اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻛﻪ ﺧﻮد را ﺑﻴﺸﺘﺮ در »ﮔﺎﻫﺎن« زرﺗﺸﺖ ﻣﻲﻧﻤﺎﻳﺎﻧﺪ و ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺣﺘﻲ آﺛﺎری از آن درﺑﺮﺧﻲ اﻧﺪرزﻧﺎﻣﻪﻫﺎی ﭘﻬﻠﻮی ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪهاﺳﺖ، وﻳﮋﮔﻲﻫﺎﻳﻲ ﻛﻢ و ﺑﻴﺶ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد دارد. از ﻧﻈﺮ ﻣﺆﻟﻒ اﻳﻦﭘﮋوﻫﺶ ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﻣﺆﻟﻔﻪ اﻳﻦ ﺣﻜﻤﺖ، ﻧﻮﻋﻲ ﺧﺮدورزی اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺑﻌﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺷﺎدی و ﻃﻠﺐزﻧﺪﮔﻲ ﺷﺎدﻣﺎﻧﻪ و آﺳﻮده در دو ﺟﻬﺎن ﻣﻲﮔﺮدد. اﻳﻦ وﻳﮋﮔﻲ ﻛﻪ در ﻋﻤﻞ اﻧﺴﺎن را ﺑﻪ راﺳﺘﻲ، آﺑﺎداﻧﻲ ﺟﻬﺎن،ﻧﻴﻜﻲ و ﻃﻠﺐ ﻧﻴﻜﻨﺎﻣﻲ ﺳﻮق ﻣﻲدﻫﺪ در ﺑﺮﺧﻲ از آﺛﺎر ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن و ﺷﺎﻋﺮان اﻳﺮاﻧﻲ ﺗﺎ ﻗﺮن ﭘﻨﺠﻢ ﻧﻴﺰ ﺟﺴﺘﻪو ﮔﺮﻳﺨﺘﻪ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ و ﺑﻪ ﺣﻴﺎت ﺧﻮد اداﻣﻪ ﻣﻲداده اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺿﻤﻦ ﺑﻴﺎن ﻣﺒﺎﻧﻲ اﻳﻦ ﻧﻮع ازﺧﺮدورزی و ارﺗﺒﺎط آن ﺑﺎ ﺷﺎدی و ﻧﺘﺎﻳﺞ آن، ﺑﻪ ﺑﺎزﺗﺎب ﺑﻘﺎﻳﺎی اﻳﻦ ﺣﻜﻤﺖ در آﺛﺎر دوران اﺳﻼﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﭘﺮداﺧﺖ.
خلاصه ماشینی:
" ﺷﺎدی در ﺣﻜﻤﺖ ﻗﺪﻳﻢ اﻳﺮان و ﺗﺄﺛﻴﺮ آن در اﻳﺮان اﺳﻼﻣﻲ /73 در ﺣﻘﻴﻘﺖ در اﻧﺪﻳﺸﻪ ﺳﺮاﻳﻨﺪﮔﺎن اﻳﻦ اﺷﻌﺎر، ﺗﻠﺨﻲای ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻧﺸﺎن از ﮔﻢ ﺷﺪن ﻣﺒﺎﻧﻲ ﺣﻜﻤﻲ ﻛﻬﻦ داﺷﺖ؛ ﻣﺒﺎﻧﻲای ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺧﻮش ﺑﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﺧﻠﻘﺖ و ﺧﻮشدل ﺑﻮدن در آﻣﺪن ﺑﻪ ﻫﺴﺘﻲ و ﺳﺮاﻧﺠﺎم اﺳﺒﺎب ﺷﺎدﻣﺎﻧﮕﻲ آﻧﺎن در اﻳﻦ ﺟﻬﺎن و اﺣﺴﺎس آﺳﺎﻳﺶ و اﻣﻨﻴﺖ در دو ﺟﻬﺎن ﺑﻮد: ﺑﻨـــــﻬﻨﺪ ﻳﻜﻲ ﺗﺎ ﻧﺮﺑﺎﻳﻨﺪ دﮔﺮ اﻓﻼک ﻛﻪ ﺟﺰ ﻏﻢ ﻧﻔﺰاﻳﻨﺪ دﮔﺮ 1 از دﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻲﻛﺸﻴﻢ ﻧﺎﻳﻨﺪ دﮔﺮ ﻧﺎآﻣــﺪﮔﺎن اﮔﺮ ﺑـﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ در ﺟﻬﺎنﺑﻴﻨﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺷﺎدﻣﺎﻧﻲ دﻳﮕﺮ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ درﺧﻮر ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻧﺪاﺷﺖ و ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﻣﻲﺑﺎﻳﺴﺖ از ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺎﻟﻲ ﺑﮕﺮﻳﺰد و ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺎﻟﻲ و ﺷﺎدﻣﺎﻧﻲ را ﺗﻨﻬﺎ در ﻇﺎﻫﺮ )ﭼﻬﺮه( و ﻧﻪ در دل ﺣﻔﻆ ﻛﻨﺪ؛ زﻳﺮا ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﻲﺷﺪ ﻛﻪ ﺧﻮشﺣﺎﻻن از ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺑﻲﺧﺒﺮ و در ﻧﺘﻴﺠﻪ از ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﺴﻴﺎر دور اﻓﺘﺎدهاﻧﺪ؛ و ﻫﻢ از اﻳﻦرو، راﺳﺘﻲ و ﻧﻴﻜﻲ دﻳﮕﺮ دﺳﺘﻴﺎر ﺷﺎدﻣﺎﻧﻲ در ﮔﻴﺘﻲ و ﻣﻴﻨﻮ ﻧﺒﻮدﻧﺪ، و ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻌﺎدت اﺧﺮوی اﻧﺴﺎن را ﺗﻀﻤﻴﻦ ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ، و آﺑﺎداﻧﻲ ﺟﻬﺎن ﻧﻴﺰ وﻇﻴﻔﻪ و ﺗﻜﻠﻴﻔﻲ ﺑﺮای اﻧﺴﺎن ﻧﺒﻮد؛ زﻳﺮا زﻧﺠﻴﺮ دلﺑﺴﺘﮕﻲ ﺑﻪ ﺟﻬﺎن ﻣﻮﺟﺐ ﺳﺨﺖ ﺷﺪن زﻧﺪان اﻳﻦ ﺟﻬﺎن ﻣﻲﮔﺮدﻳﺪ."