چکیده:
فلاسفه علم در عصر حاضر معتقدند کلمه علت (cause) که در ترجمه های آثار ارسطو وجود دارد اشتباه است و هیچ گاه منظور ارسطو از معادل یونانی این کلمه (aitia, aition)، آن چیزی نبوده که فلاسفه اسلامی و بعد، فلاسفه مدرسی می فهمیدند و واژه علت یا causeرا به جای آن برگزیده اند. به اعتقاد آنها ارسطو تنها به فکر تبیین چگونگی پیدایش پدیده های عالم بوده و کاری به علل فراطبیعی پیدایش این پدیده ها نداشته است؛ ازاین رو علت نزد او چیزی جز تبیین نبوده است و علل چهارگانه، تبیین های چهارگانه ای هستند که ارسطو از آنها استفاده می کند تا پیدایش، حرکت و دگرگونی را تبیین کند. این دسته از فلاسفه با تغییر اصطلاح علت به تبیین درصدد اصلاح سوءفهم های حاصل از اندیشه ارسطو هستند. با بررسی آثار ارسطو و نیز نواقصی که در نظریه تبیین وجود دارد به خوبی می توان نادرستی سخن فلاسفه علم را ثابت کرد و نشان داد که ارسطو نه تنها به تحلیل چگونگی پیدایش
خلاصه ماشینی:
"به نظر ارسطو متفکران باستان تنها به اصل مادی اشیا می اندیشیدند و آن را واحد یا کثیر می دانستند و از علت حرکت یا اصلا حرفی نزده اند و یا به گونه ای مبهم سخن گفته اند (Aristotle, 1984, 987A, 20-2)؛ با این همه پیشرفت علم آنها را متوجه ساخت که علت مادی به تنهایی کفایت نمی کند و علت مؤثری که موجب بروز تغییر می شود نیز لازم است؛ چراکه هیچ چیزی باعث تغییر خود نمی شود (Aristotle, 1984, 984A, 17).
از نظر ایشان نخستین چیزی که لفظ علت به ذهن می آورد، وجودبخشی و ایجاد است که با کمی تسامح می توان آن را تنها بر علت فاعلی منطبق ساخت، نه بر دیگر علل؛ به ویژه بر علت مادی و صوری؛ زیرا علت مادی و صوری علل وجود نیستند، بلکه عواملی اند که به توضیح و تبیین شی ء کمک می کنند و چیستی و ذات شی ء به آنها مربوط است، نه وجود شی ء (کارناپ، 1363، ص 29ـ36؛ نوسبام، 1374، ص 69).
ازاین رو اگرچه علل چهارگانه در فلسفه ارسطو پاسخ به انواع چراهایی است که می توان درباره یک شی ء پرسید و همین موجب شناخت ما از شی ء می شود، این چراها، هم در حوزه وجودشناختی قابل طرح اند و از نحوه پدید آمدن شی ء در خارج پرسش می کنند و هم در قلمرو معرفت شناسی مطرح می شوند و از نحوه علم ما به اشیا خارجی می پرسند."