چکیده:
ادبیات جهان ماندن در پرده های پندار را دشمن بزرگ آدمی دانسته و به شیوه های گوناگون آن را بازنمایی کرده است. ادبیات ایران از دیرباز جز پرداختن به مضامینی همچون فداکاری، عشق و آگاهی در برابر رذایلی مثل دروغ،فریب، ریا، تزویر، سالوس، توهم و خیال باطل نیز صف کشیده است. مرغابی وحشی ایبسن نیز بر چنین مضامینی استوار است. این مقاله به همانندی «خواب» دردناک در مرغابی وحشی اشاره می کند و آن را با «خواب خرگوشی» در ادبیات فارسی همسنگ می داند. بحث اصلی مقاله این است که برآشفتن ناشیانه این «خواب» مایه فعال شدن مکانیزم دفاعی خواب آلودگان است و این کار فقط از کسانی برمی آید که بتوانند نظیر فرزانه افسانه زندگی عطار، از خود بگذرند و شرایطی مهیا کنند که دیگران حتی از آن ها فراتر بروند. به عبارتی، این مقاله بر محور این سخن می گردد که روشنگران وامانده در تاریکی همچون رطب خوردگانی اند که منع رطب نتوانند.
خلاصه ماشینی:
"این کار فقط از کسانی بر میآید که بتوانند نظیر فرزانهء افسانهء زندگی عطار،از خود بگذرند و شرایطی
نه،این کار از چه کسی بر میآید؟در این مقاله تلاش نگارنده براین است که دریدن پردههای
پندار را در نمونهء مرغابی وحشی،با اشاراتی به همین مطلب در ادبیات دیرین سال پارسی، بررسی و با استفاده از آنها ضمن پاسخ گفتن به این پرسشها،دلایل شکست آرمان گرایانی
چه حد برخلاف سرشت آدمی عمل میکند و تا چه حد همهء این مفاهیم را مسخ کرده است.
نادانانیاند که برای اجتماع نکبت میآفرینند و این در شرایطی است که خود را خردمند و
توهم افزوده که تنها دسترسی به آنها خود پردهای از پندار است و رد پرندگان این پندار به قول
در ادبیات ایران این نکته را اهریمن به خوبی احساس کرده است.
مرغابی وحشی ایبسن قصهء بازگشت گرگرز ورل از تبعیدی خود خواسته و پانزده ساله
این سخنرانی بر ایبسن چنان است که در نامهای به او مینویسد:"اکنون باید به چیزی بپردازیم که
میکند،بلکه کسی است که با نبوغ چیزی میآفریند و این موهبت مادر زاد،دستمایهء کار
میتواند این کار را بکند یا نه،بحث دیگری است.
پردههای پندار را پاره کنند و خود را از این منجلاب نجات دهند.
اگر رلینگ متخصص"دروغ زندگی"است،عطار استاد حقیقت زندگی است:تا کی از پندار باشم رهنمای؟ تا کی از تزویر باشم خود پرست؟
"مسیح یا شیطان؟پاسخ رلینگ این است که "یعنی خود شیطون.
و دیگر اینکه پرده دری از دروغ و پندار باطل و فریبکار هر کسی نیست در ادبیات فارسی بارها همین"