Abstract:
حمله هولاگو به ایران و غرب آسیا که دومین ایلغار مغول نام گرفته، از رویدادهای سرنوشتساز تاریخ جهان است. هولاگو
در میانه قرن هفتم از سوی خان بزرگ مغول، مأمور تکمیل فتوحات چنگیزخان در غرب آسیا شد.این لشکررانی عظیم مغولان سه
هدف عمده داشت: یکی برچیدن دستگاه حکومت و اقتدار اسماعیلیان که از یک قرن و نیم پیش در مواضع مستحکم خود ـ مانند
قلعههای الموت و جنوب البرز ـ پناه گرفته و با فداییان خنجرزن خود، حاکمان وقت را در بیم و هراس نگاه داشته بودند. دیگر،
برانداختن خلافت عباسی که با همه ناتوانی ناشی از فساد و بیکفایتی گردانندگانش، هنوز بر جای بود. سوم، از میان براشتن سلاطین
ایوبی که هم چنان بر مصر و شام حکومت میکردند و مغولان نتوانسته بودند به آنجا دست یابند. مغولان به دو هدف اول، با آسانی
نسبی دست یافتند؛ اما در مصر و شام با مقاومت سخت سلاطین ایوبی و امیران و لشکریان مسلمان تابع آنها رو به رو شدند و
سرانجام شکست خوردند و ایلخانان پس از هولاگو نیز در این کار توفیقی نیافتند. هرچند که عطاملک جوینی که خود ناظر شکست
یافتن دستگاه خلافت عباسی از لشکر مغول بود، در تاریخ جهانگشای شرحی در این باره به دست نداده، اما رساله روشنگر خواجه
نصیر طوسی را در شرح این واقعه پیوست تاریخ خود آورده است. نیز در جامعالتواریخ رشیدالدین وصفی گویا از این رویداد مییابیم.
این مقاله مروری است در این دو نوشته در وصف برافتادن دستگاه خلافت عباسی به دست هولاگو.
Machine summary:
"تبانی با ایران و رنود بغداد، برای خلیفه پیام فرستاد که وزیر این تدبیر را به مصلحت خود پیش نهاده است تا خویشتن را نزد هولاگوخان مشکور سازد و ما و لشکریان را در بند هلاک اندازد؛ و تهدید کردند که اگر به سفارش وزیر رسولان با هدایای شایسته روانه شوند، آنها سر راهها را خواهند گرفت و آنان را نگاه خواهند داشت.
در این وضع خلیفه از فرستادن نفایس و هدایا شامل "یک هزار خروار بار و یک هزار سر شتر گزیده و یک هزار سر اسب تازی" (1) و پیشکشهای شایسته برای شهزادگان و امرای مغول همراه رسولان کاردان و هوشمند برابر رأی وزیر منصرف شد؛ و اندک تحفهای فرستاد و هولاگو را از حشمت و قدرت خود بیم داد که "همانا شهزاده نمیداند که از خاور تا باختر و از شاه تا گدای و از پیر تا برنا که خداپرست و دیندار است، تمامت بنده این درگاهاند و سپاه من؟ راه دوستی سپر و با خراسان بازگرد!" (2) فرستادگان هولاگو چون بازآمدند و این پیام خلیفه را رساندند، سخت به خشم آمد و خلیفه را بیتدبیر و کفایت خواند و گفت که "با ما چون کمان ناراست است.
جنگ و فتح بغداد خلیفه که لشکر مهاجم را مسلط میدید، بیمناک شد و ابن علقمی وزیر (صاحب دیوان، به نوشته خواجه نصیر) و ابن دربوس جاثلیق را نزد هولاگو روانه کرد، با تحفهای اندک (گفته بودند که اگر تحفه بسیار بفرستیم، خواهند گفت که سخت ترسیدند) و پیغام فرستاد که ایلخان خواسته بود که وزیر یا دواتدار یا سلیمانشاه را بفرستم و اکنون وزیر را که بزرگتر بود فرستادم؛ پادشاه هم به عهد خود وفا کند."