Abstract:
از نظر رنه ژرار، آرزو در انسان، مکانیسمی تقلیدی دارد. عامل برای بهدستآوردن موضوع آرزو، به الگو نگریسته، از آن تقلید میکند. با گسترش مهارتهای عامل ارتباط تقلیدی به نوعی رقابت تبدیل شده و به خشونت منجر میشود. آرزوی تقلیدی منحصر به روابط بینفردی نیست و در جامعه نیز باعث رفتارهای پرخاشگرانه میشود. خشونت ناشی از آرزوی تقلیدی جامعه بر سر یک قربانی تخلیه میشود و جامعه به آرامش میرسد. از نظر ژرار جامعه و فرهنگ بشر این گونه شکل میگیرد. آرزوی تقلیدی در اساطیر، آیینهای مذهبی بدوی و اسناد سرکوبگری معاصر قابل ردیابی است. وی ادعا میکند کتاب مقدس منبع کشف علت و راه حل این بحران است. کتاب مقدس با مستندسازی خشونت مقدس آن را ساختشکنی میکند. برای رهایی از چرخه ویرانگر آرزوی تقلیدی و خشونت، در مثلث تقلید، خدا باید واسطه آرزوهای انسان باشد. پستمدرنیسم نیازمند معرفتشناسی عشقی است که اقتدارناطلب، انتقادی و تلفیقی است. نظریه ژرار از نظر ابرنظریهبودن، تعهد مدافعانه به مسیحیت، ابطالناپذیری و غیره قابل نقد است. بااینحال این نظریه توانایی حل بعضی مشکلات پستمدرنیسم را دارد.
Machine summary:
"ژرار که از سویی نظریهاش را در چارچوبی پستمدرن ارائه میکند و از سوی دیگر معتقد است تاریخ بشری در چرخههای روش فکری مرگبار گرفتار است، چگونه محکومشدن خشونت در این دوران را توجیه میکند؟ وی با نظریه سوم خویش به این پرسش پاسخ میدهد.
او تبیین میکند چگونه از خطرهای آرزوی تقلیدی پرهیز کنیم؛ برای مثال تلاش برای کسب موضوع، هرگز نباید به خشونت منجر شود: «هر که به رخساره راست تو سیلی زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان؛ و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار، و هرگاه کسی تو را برای یک میل رفتن مجبور سازد، دو میل همراه او برو» (متی، 5، 39-41/ Wink, 1992, pp.
حرکت از دیدن به سمت آرزو و از آرزو به تقلید، رقابت، کشمکش و خشونتبار وجود بعد فطری و آسمانی وجود انسان میتواند تغییر مسیر دهد؛ بنابراین آرزوی تقلیدی هرچند کشف بزرگی در زمینه روابط انسانی است، شکل یک ابرنظریه، نظریه جامعی که بتواند همه ابعاد وجود انسانی در هر سطحی را تبیین کند، به خود گرفته است.
از نظر او داستانهای کتاب مقدس مثل ماجرای میکاه به این تئوری مرتبطاند و از همه مهمتر پای گذاشتن خدا (ی مسیحی، عیسی) به تاریخ رکنی از نظریه قربانی و راه حلی برای خشونت جوامع بشری است.
از سوی دیگر پستمدرنیسم تحقق شکلهای عقلانی زندگی فردی و اجتماعی را رد میکند؛ برای مثال نیچه معتقد بود اراده قدرت، در لباس تعقل، توهمهایی مانند نظریههای علمی و ارزشهای جهانشمول را پدید میآورد؛ پس هیچ نظرگاهی نمیتواند مدعی اعتبار نهایی شود و پرسش درباره دیدگاه درست فلسفی، پرسشی نادرست و گمراهکننده است؛ بنابراین باید تنوع نظرگاهها را پذیرفت."