Abstract:
مطالعه پیش رو دربردارنده نقد ادله و شواهد قرآنیای است که در جهت تبیین مبنای رؤیاانگاری وحی ارائه شده است. بخش اول نقد به روش مؤلف مربوط است. نویسنده محترم بر خلاف مدعای رویکرد پدیدارشناختی، نگرشی تحویلنگر به قرآن دارد. بر خلاف نظر ایشان قرآن اگر بر هر خواننده بیطرفی عرضه شود، وجه خطابی آن آشکار خواهد شد. بر خلاف مدعا پاشانی چینش آیات قرآن مستلزم رؤیاگونبودن آن نخواهد بود. پراکندگی آیات برخی سورههای قرآن همانند مائده و احزاب یا نور میتواند مؤید ناکارآمدی برخی انواع تفسیر قرآن در قبال این گونه آیات باشد؛ آنچنانکه در بین مفسران بزرگ بدان تصریح شده است. تکرار قصص قرآنی مصداق حقیقی تکرار نیست و در هر بار مشتمل بر مفاهیم جدیدی است. با فرض پذیرش تکرار، این تکرار بیهدف نیست و به جهت اهداف تربیتی و اخلاقی است. پرش و گسست زمانی موجود در قصص قرآنی نافی وجه خطابی آن نیست؛ زیرا قرآن صرف کتاب داستان نیست و اینکه برخی داستانهای آن دارای گذشته نگری و گسست هستند، کاملاً متلائم با ادبیات داستانی پرطمطراق بوده و مؤید جامعیت حداکثری آن خواهد بود.
This article will criticize Qur’anic reasons and testaments used to explain the base of ‘supposing revelation as dream’ [theory]. The first part is a criticism of the author’s method. The author has claimed to have a phenomenological approach while he has a reductionist view to the Qur’an. If [the Holy] Qur’an is presented to any fair-minded reader, its addressing mood will be clear. Unlike the [author’s] claim, the dispersal arrangement of Qur’an’s verses does not imply being like a dream; [yet] the dispersion of the verses of some Qur’an’s surahs – such as Ma’edeh, Ahzab or Nur – may approve the inefficiency , as declared by great philosophers, of some kinds of Qur’an’s inerpretations presented for these verses. The repitition of Qur’an’s stories is not a real instance of repitition; each time it contains new concepts. Even if we accept there is repitition, it is not pointless; it has educational and moral purposes. The temporal discontinuity of Qur’an’s stories does not deny its addressing mood because Qur’an is not a mere story book; and although some of Qur’an’s stories look to the past and are discontinous, but this is completely compatible with the pompous narrative literature and approves its maximal comprehensiveness.
Machine summary:
رؤياانگاري وحي؛ از پاشاني چينش آيات قرآن تا پرش و گسست قصص قرآني تاريخ دريافت : ١٣٩٧/١١/١٣ تاريخ تأييد: ١٣٩٨/٠٧/١٥ * ________________________________________ محمد نجاتي ** سيدعباس تقوي چکيده مطالعه پيش رو دربردارنده نقد ادله و شواهد قرآنياي است که در جهت تبيين مبناي رؤياانگاري وحي ارائه شـــده اســـت .
حال با توجه به مطالب فوق بايد گفت : اولاً پاشـــاني نظم چينش آيات قرآن نکته مجهولي نبوده که به واســطه تيزبيني نويســنده محترم مکشــوف شــده باشــد و اســاســاً اين مســئله در بين انديشمندان و قرآن پژوهان امري معلوم و مورد مداقه ايشان بوده است ؛ ثانياً چينش آيات در برخي ســوره هاي قرآن نظم پاشــاني دارد و قســمت اعظم ســوره هاي قرآن چنين نيســت ؛* ثالثاً بر فرض صــحت ادعاي دکتر ســروش نظم پاشــاني آيات قرآن مســتلزم رؤياانگاري آن نخواهد بود؛ زيرا بر اساس رويکرد مبتني بر توقيفيبودن آيات قرآن ، اين * يکي از مهم ترين دلايلي که علامه در تبيين ديدگاه خويش در چينش آيات قرآن ارائه ميدهد، مصــحفي است که حضرت علي بر اساس ترتيب نزول آيات قرآن جمع آوري کرده بود و از طرف خلفا و صحابه پذيرفته نشــد (ر.
نقد مدعاي تکرار بيهدف قصص قرآني وجه ديگري که مؤلف محترم مبناي رؤياانگاري از آن به عنوان شـــاهد در جهت تبيين وجه روايي آيات استفاده نموده است ، قص صياست که در قرآن وجود دارد.
در اين موضع از مقاله اين مسئله ذيل مدعاي گسست هاي زماني قرآن مورد بررسي و نقد قرار ميگيرد: الف ) اولين بحث در اين خصــوص آن اسـت که بر خلاف مدعاي نويسـنده محترم تمام قصص قرآني واجد گسست زماني آن چنان که براي نمونه در داستان حضرت موسي وجود دارد، نيستند؛ مثلاً داستان حضرت يوسف تماماً در سوره يوسف از آيات ٣ تا ١٠٤ ذکر شده است .