Abstract:
شناخت واقع یا حقیقت اصلیترین مطلوب در نظامهای فلسفی، بهویژه فلسفه کهن است. ابنرشد فیلسوف مسلمان قرن ششم -که به دلیل جنبه مغربی خود بیشتر از آنکه در بین مسلمانان شناخته شود، میان غربیان شهرت یافته است- برای حفظ حرمت دین و ارج نهادن به مقام فلسفه، مسیری را در تفکر فلسفی خود پیمود که خواسته یا ناخواسته به نتایجی بحثبرانگیز منجر شد. یکی از آن نتایج دیدگاهی است که عمدتا با نام «حقیقت دوگانه» از آن یاد میکنند.
در مورد دیدگاه ابنرشد درباره حقیقت این سوال مهم مطرح است که اولا حقیقت دوگانه به چه معناست؟ و ثانیا آیا ابنرشد واقعا معتقد به حقیقت دوگانه بوده است؟ همچنین او به عنوان یک فیلسوف مشایی و شارح ارسطو چگونه میتوانست دین را – که جایگاه چندانی در نظام ارسطو ندارد- مورد تحلیل فلسفی قرار داده و بین آن و فلسفه پیوند برقرار سازد؟ جوابی که مقاله بدین سوالات میدهد به طور خلاصه این است که مراد از حقیقت دوگانه، ظاهر و باطن شریعت است و آنچه از متون ابنرشد به دست میآید او تصریحی به این سخن ندارد و آنچه در این مورد شایع شده، ناشی از تفکر ابنرشدیهای لاتینی است. همچنین، ابنرشد بنا به شیوه عملگرایی اجتماعی که داشته –به طبابت، قضاوت و فقاهت پرداخته- نمیتوانسته است دین را مورد توجه خود قرار ندهد اما موضع فلسفی او در قبال دین به جهت مخالفتی که با روش حکمایی چون فارابی و ابنسینا داشت، زمینههای گسست میان دین و فلسفه را فراهم آورد.
Machine summary:
"از آنجمله به وجود آمدن مکتبی لاتینی از پیروان او و به نام او که به حقیقت مضاعف و دوگانه قائل شدند و از سوی دیگر ظهور جنجالهای عقیدتی در میان کلیسائیان و همینطور تمایز عملی بین فلسفه و دین (دین برنامۀ عملی زندگی و فلسفه نظرورزی برای رسیدن به حقیقت) موجب بیتوجهی حکمای شرق اسلامی گردید – البته دیدگاههای دیگری هم برای علت این بیتوجهی وجود دارد – به هر حال این مقاله حتیالمقدور در صدد است با واکاوی آثار فلسفی – کلامی ابن رشد و دیدگاهها و واکنشهای دیگران، ریشه اقبال و ادبار نسبت به اندیشه او را از زاویه دید خودش دربارۀ مسئلۀ «حقیقت» در دو حوزۀ دین و فلسفه بررسی نماید.
خلاصه کلام ابن رشد در فصل المقال این است که بسیاری از متفلسفان زیان غیر قابل جبرانی به مذهب وارد کردهاند و به طور گوناگون در لباس اعتزالی و اشعری و باطنی و صوفی و حکیم، دین را ویران و اساس آن را منهدم کردهاند: عدهای از آنها گفتهاند نخستین امری که واجب است تف کر و نظر است، و دستهای نیز گفتهاند که ایمان است؛ اینان چون بدرستی ندانستهاند که کدامین راه وصول به حقیقت راه مشترک است که شارع اسلام عامه مردم را از آن راه و از آن ابواب دعوت به دین و کسب حقیقت کرده است، و کدام راه، راه خواص است، گمان کردهاند که همه راهها یکی است، و بنابراین از هدف و قصد شارع منحرف شده اند، لذا هم خود گمراه شدهاند و هم دیگران را گمراه کردهاند ..."