Abstract:
رهیافت قابلیت هر چند در نقد مبانی هنجاری و اخلاقی اقتصاد، به ویژه اقتصاد رفاه و توسعه از دهه 80 میلادی توسط «آمارتیا سن» به حوزه های دانشگاهی راه یافت، با سرعت زیادی توانست در بیشتر حوزه های علوم انسانی بسط قابل توجهی بیابد. یکی از مهم ترین دغدغه های این رهیافت، به حاشیه رفتن انسان از محور توسعه و رفاه بوده است و نقد عمده ای که این رهیافت بر دیگر رویکردها وارد می کرد، در نظر گرفتن انسان به مثابه موجودی منفعل در آنها بوده است. به عقیده برخی از منتقدان، این رهیافت هر چند تلاش کرد مفهوم جدیدی از انسان در حوزه اقتصاد ارائه دهد، نتوانست از انسان اقتصادی جریان رایج علم اقتصاد پا فراتر نهد و تنها توانسته است مفهومی انسانی تر از توسعه ارائه دهد، نه توسعه برای انسان ها. عمده نقدهایی که بر مبانی انسان شناسی این رهیافت وارد شده است، شامل سه نقد نارسایی مفهوم انسان، پیشاسیاسی - اجتماعی بودن و در نهایت فردگرایی روش شناختی است. در این مقاله سعی می شود ضمن پاسخ به این سه نقد مبتنی بر تعریف عاملیت که آمارتیا سن در رهیافت خود آن را بسط داده است، با گذار از عاملیت کنشگر به شهروندی عاملیتی، تمهیدی نظری- فلسفی برای نارسایی مبانی انسان شناسی رهیافت قابلیت تدوین گردد.
Although Amartya Sens capability approach initially emerged in academic area as a critique to normative and ethical economic foundations، especially welfare economics in 1980s، it has been employed extensively in the context of human development. One of the main concerns of this approach was the marginalization of human being from the axis of development and well-being and its main critique to others was to consider human as a passive being. Some critics have suggested that، although this approach attempted to introduce a new concept of human beings in economic area، it could not go beyond the current economical human of economics and it just provided more humane conception of development than development for human beings. The majority of criticisms of anthropological basis of Sens approach include three critiques of misinterpretation of human notion، being pre-socio political and methodological individualism. In this paper it's attempted to response to these three critiques based on the definition of agency which Sen has expanded in his approach and then design a theoretical-philosophical agency for misinterpretation anthropological foundation of capability approach by transition from agency (of actors) to citizenship.
Machine summary:
در این مقاله سعی میشود ضمن پاسخ به این سه نقد مبتنی بر تعریف عاملیت که آمارتیا سن در رهیافت خود آن را بسط داده است، با گذار از عاملیت کنشگر به شهروندی عاملیتی، تمهیدی نظری- فلسفی برای نارسایی مبانی انسانشناسی رهیافت قابلیت تدوین گردد.
یک عامل، کسی است که برای انجام تغییراتی در کیفیت زندگی خود دست به کنش و اقدام میزند (sen, 1999: 19) (این مفهوم در ادامه مقاله به عنوان عنصر کلیدی امکان عبور از فرد به شهروندی تبیین خواهد شد).
ج) نارسایی مفهوم انسان و فرد سومین نقدی که بر این رویکرد وارد است و به نوعی میتوان گفت که ریشه و بنیاد دو نقد قبلی را نیز شامل میشود، این است که سن در تعریف از توسعه نتوانست تصویر کاملی از شخص «انسانی» ارائه دهد.
بر این اساس در زیربنای مفهوم شهروندی، برداشتی عمیق و فلسفی از انسان نهفته است که اگر در اندیشه سن گذار از فرد به شهروند رخ دهد، هم محوریت فرد به مثابه هدف حفظ خواهد شد و هم امکان رهایی برای رهیافت قابلیت از نارسایی مبانی انسانشناسی فراهم میشود و هم به ساختهای اجتماعی و بسترهای شکلدهنده به قابلیتها و کارکردهای افراد توجه خواهد شد.
کراکر این مفهوم را از این تأکید سن برداشت میکند: «این امر بهویژه با نقش عاملیت افراد به عنوان عضوی از جامعه و فردی سهیم در اقتصاد و اقدامات سیاسی و اجتماعی مرتبط است (این اقدامات میتواند شامل مشارکت در تجارت و یا فعالیتهای فردی و جمعی - مستقیم و غیر مستقیم - در عرصۀ سیاست و یا دیگر زمینهها باشد)» (sen, 1999: 18-19).