Abstract:
مقالۀ حاضر کوششی برای به دست دادن توصیفی استوار از گونهای از وزنهای فارسی به نام «وزن دوری» است. وزنپژوهان وزن دوری را بر پایۀ کاربرد آن، و نه ساختار عروضی تعریف کردهاند. از همین روی، از دست یافتن به توصیفی فراگیر از آن بازماندهاند. از آنجا که رابطۀ معنیداری میان وزنهای دوری و دایرههای عروضی وجود دارد، برای تعریف دقیق هر وزن دوری، نخست باید دایرۀ مخصوص بدان را با رویکردی توصیفی بررسی کرد. وزن دوری چیزی جز یک دایرۀ عروضی نیست که برخی از هجاهای آن حذف، یا به جای آنها درنگ گذاشته شدهاست. باید توجه داشت که وزنهای دوری در گروه وزنهای متناوب دستهبندی میشوند؛ اما میان وزنهای دوری و دیگر وزنهای متناوب تفاوتی بنیادین وجود دارد و این تفاوت به شیوة ساخته شدن این وزنها برمیگردد. هر وزن دوری یک وزن متناوب است اما هر وزن متناوب یک وزن دوری به شمار نمیآید.
Machine summary:
واقعيت اين است که در طول تاريخ شعر فارسي، برخي شاعران پاره اي قواعـد را گـاه رعايت نکرده اند و چند بار در ميان وزن هايي چون «مفـتعلن مفـاعلن مفـتعلن مفـاعلن » و «فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن » و يا حتي «مستفعلن مسـتفعلن مسـتفعلن مسـتفعلن » و «مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن » نيز صامت افزوده و درنگ کرده اند.
مهـم تـرين ويژگـي کـه او آن را مخصوص وزن هاي دوري دانسته ، اين است که يک مصراع در وزن دوري را نمي توان بـا ارکان مختلف تقطيع کرد؛ براي نمونه ، يک مصراع از شاهنامه را که در وزنـي غيـردوري سروده شده است ، مي توان به چند صورت زير تقطيع کـرد: «فعـولن فعـولن فعـولن فعـل »، «مفاعيل مستفعلن فاعلن »، «فعولن مفاعيل مستفعلن » و «فعولن فعولن مفاعيل فع ».
براي نمونه ، اين بيت از حـافظ را نمـي تـوان بـا ارکاني چون «مستفعلن مفاعيلن فاعلات فع لن » يا «مفعـول فـاعلن مفعـولات فـاعلاتن » تقطيع کرد: «مي سوزم از فراقت ، روي از جفا بگردان هجران بلاي ما شد، يارب بـلا بگـردان (وحيديان کاميار، ١٣٧٦: ٥٠) چند وزن که وي دوري دانسته اسـت ، عبارتنـد از: «مفـتعلن فـاعلن مفـتعلن فـاعلن »، «مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن »، و «مستفعل مفعولن مستفعل مفعولن » (وحيـديان کاميـار، .
خانلري درباره وزن «مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات » گفتـه اسـت کـه «در ايـن بحـر معمولا هجاي کوتاه پايۀ چهارم ٧ را به قرينۀ پايۀ آخرين حذف مي کنند تا دور حاصل شود و مصراع به دو پاره متشابه و متساوي تقسيم گردد و در اين حال ، مورد استعمال آن بسيار است » (خانلري، ١٣٦١: ٢٣١).