Abstract:
مدیریت فرهنگی، علمی است که دانش مدیریت را به مولفه های فرهنگی میآراید، وفرهنگ وهنر را با علوم اجتماعی، ارتباطات ، سیاست ، فرهنگ ، اقتصاد و دیگر دانش ها مرتبط میسازد و کاربرد فلسفی و زیبایی شناسانه آن را از حیطه نظری، احساس و ادراک فردی به حیطه عملی، اداره امور جامعه و تولیدات فرهنگی-هنری سوق میدهد. برای توسعه فرهنگ نظم وانضباط باید همه ی نهادهای فرهنگی نقش خود را به طور کامل ایفاء کنند. لازمه هر گونه تلاش برای تقویت فرهنگ ، نظم وانضباط ، شناخت اهداف وبرنامه ها، سازمان دهی مدیریت منابع وامکانات و نظارت مستمر بر آنهاست . در قرآن کریم نیز، نه تنها مدیریت اجتماعی ومادی مد نظر است ، بلکه مدیریت معنوی و راهنمایی به سوی اهداف والا نیز مطرح است . بخش عظیمی از دستورها و سفارش های آن برای منظم کردن افکار، گفتار و کردار پیروان آن آمده است . مفسران قرآن کریم معتقدند همه ی آیاتی که در باره ی قوانین و مقررات الهی نازل شده است ، مانند تاکید بر اشتراکات فرهنگی، و عدالت اجتماعی که نظم و برنامه را در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان برقرار میکند موجب توسعه نظم و انضباط میشود.
Machine summary:
از جمله عواملی که شخصیت اجتماعی انسان را تحت الشعاع قرار داده، وآن را خدشه دار میکند، بی نظمی در کارها و در برخورد با دیگران است، اگر نظم و قانون مراعات نشود به اصطلاح سنگ روی سنگ بند نمی شود، از این رو، هر اجتماعی باید قانون لازم الاجرا داشته باشد تا شکل بگیرد و به حیات خویش ادامه دهد، بخش مهمی از ادیان الهی نیز به نظم و انضباط اختصاص یافته، اما در هیچ مکتبی چون اسلام بر این مسئله تأکید نشده است.
» (اینگلهارت، 1383، 19) آیت الله جوادی آملی در این باره مینویسد: انسان ها گرچه در لغت و ادبیات از یکدیگر بیگانهاند و در فرهنگهای قومی و اقلیمی نیز با هم اشتراکی ندارند، اما در فرهنگ انسانی که همان فرهنگ فطرت پایدار و تغییرناپذیر است، با هم مشترکند و قرآن کریم با همین فرهنگ با انسانها سخن میگوید، مخاطب آن فطرت انسانهاست و رسالت آن شکوفا کردن فطرتهاست و از این رو، زبانش برای همگان آشنا و فهمش میسور عموم بشر است.
اعضای جامعه در نبود این موارد، فاقد اعتماد و حس نیت متقابل و علاقه به فداکاری و پذیرش مصالحه برای پیگیری خیر همگانی خواهد بود (بیکهو پارکه، 1383ش، 12) قرآن کریم به رغم این نگاه به عقل آدمی در معرفت حقایق نظری به غایت خوش بین است و تأکید مضاعف دارد که انسان باید تنها و تنها از راهی برود و از هدفی پیروی کند که نسبت بدان علم و آگاهی قطعی و روشن داشته باشد؛ و از پیمودن مسیر مشکوک و مظنون بپرهیزد؛ و راه رسیدن به شناخت و آگاهی قطعی و یقینی را نیز دو راه حس و عقل معرفی میکند.