Abstract:
مقالة حاضر به بررسی حوزة «تاریخ هنر اسلامی» در سه مقطع زمانی اختصاص دارد. این مقاله با بررسی تحولات این حوزه، در قالبی تحلیل گفتمانی، ضمن روشن کردن ویژگیهای بنیادین آن به تبیین ریشة برخی منازعات شکل گرفته در این حوزه، از جمله منازعة اخیر بر سر خود اصطلاح هنراسلامی، میپردازد. در این راستا پس از ارائة مقدماتی درباب مقولة تحلیل گفتمان که ابزار تحلیل نظری در این مقاله است، به بررسی ابعاد مختلف پیدایش، تحول و نشانههای چرخش در گفتمان هنر اسلامی در سه مقطع زمانی، یعنی قرن نوزدهم، قرن بیستم و دهههای آغازین قرن بیستویکم، پرداخته شده است. بررسی حاضر نشان میدهد «هنر اسلامی»، به مثابة یک گفتمان، بیش از آنکه محصول واقعیتهایی در جهان بیرونی باشد، محصول اندیشههایی است که در ادوار مختلف پیرامون این واقعیات به عمل آمده و انعکاس بیرونی خود را در قالب زبان و گفتمان یافته است. این حوزة گفتمانی در قرن نوزدهم و تحت تاثیر جریان شرقشناسی شکل گرفت. در قرن بیستم جابجایی آرام و درون گفتمانی را از رویکرد هویتی-مردمشناختی به رویکرد تاریخی-فرهنگی تجربه کرد؛ و در سالهای آغازین قرن بیست و یکم، عمدتاً تحت تاثیر نظریات پسااستعاری، با نقدهای جدیتری مواجه شد که درنتیجه بسیاری از ابعاد تثبیت شدة این گفتمان، از چارچوب شرقشناسانه تا رویکرد فرهنگی-تاریخیِ آن، به پرسش کشیده شد. از دل این پرسشها رویکردهایی نو و تازه به حوزة هنر اسلامی در حال پدید آمدن است. این پژوهش به روش تاریخی-تفسیری و با رویکرد تحلیل گفتمانی انجام یافته است.
The present paper is dedicated to investigate the field of “the history of Islamic Art” in three periods of time. It is intended to explain the root of some of the established disputes in this field, including the recent dispute over the own term “Islamic Art”. After presenting some preliminaries on the subject of discourse analysis, which is the tool for theoretical analysis in the present paper, it investigates formation, evolution and signs of turning of discourse of Islamic Art in three periods of time: nineteenth century, twenty and twenty first centuries. This paper shows “Islamic Art”, as a discourse, is produced from thinking about external reality more than reality itself. These thoughts, gradually, have reflected in format of language and discourse. The Islamic Art discourse formed in 19th century under orientalism. It had a mild inter-discourse paradigm shift from anthropological approach to historical approach in 20th century. Then, in the early 21th century, it faced with serious critiques that questioning many of fixed aspects of this discourse from orientalism framework to historical-cultural approach. This questioning process shows the formation of new approach, or even, new discourse in this field. The research method in this paper is historical method and for analyzing data was used from discourse analysis theory
Machine summary:
تحليل ها ١- قرن نوزدهم ؛ ظهور يک گفتمان در نگاهي تاريخي به نظر نميرسد مسلمانان هرگز اصطلاح »معماري و هنر اسلامي» را در طول تاريخ ، براي ناميدن آثار معماري و هنري که از قرون اوليۀ هجري در تمدن اسلامي شکل گرفته ، به کار برده باشند.
به نظر ميرسد در نيمۀ دوم قرن بيستم به تدريج نوعي اجماع گفتماني بر سر نحوة ناميدن اين حوزة مطالعاتي تحت عنوان «هنر اسلامي» ميان مورخان تاريخ هنر شکل گرفت ؛ اجماعي که ساير عناوين متداول پيش ٢٤ از آن را از رونق انداخت و به تعبير تحليل گفتماني به ميدان گفتمان اين حوزه طرد کرد.
(4 14 Wendy Shaw 4 8 The Islam in Islamic art history: 9secularism and public discourse 5 secular art-historical framework50 Material Culture 1 وندي شاو مقاله خود را با نقل قولي نسبتا طولاني از اتينگهاوزن آغاز ميکند که در آن اتينگهاوزن هنر اسلامي را مهمترين سفير براي جهان اسلام و مهمتر از ميادين نفتي يا موقعيت استراتژيک سرزمين هاي اسلامي، ميشمرد.
5 Straightjacket 5 در مقابل به نظر ميرسد فرايند انتقادي آغاز قرن بيست و يکم تا حد زيادي مفصل بندي اين حوزة گفتماني را تحت تأثير قرارداده تا آنجا که برخي نشانه هاي گره گاهي آن ، نظير خود اصطلاح هنر اسلامي، نيز دچار چالش گرديده ؛ چالشي که تغيير نام گالري هنر اسلامي در موزة متروپوليتن را ميتوان نشانه اي از آن ارزيابي کرد.