Abstract:
ایرانیان در هجومهای سخت تاریخِ خود با مقاومت و گاه با سازش و آشتی سعی بر آن داشتند تا سرنوشت خود را تغییر دهند. در این میان همراه با کوششهای پیگیر طبقۀ نخبه باید از تلاش عامۀ مردم نیز در برآوردن وضعیتی مطلوب برای همزیستی با قوم غالب سخن بهمیان آورد. مردمی که کمتر از سواد برخوردار بودند و ذهنیت آرمانگرای آنها واقعیت تاریخی را قلب میکرد تا آسودهتر به جریان رخدادها بنگرد، به دامن تخیل و افسانهسازی چنگ میزدند و با برساختن اندیشهای نو ادامۀ زندگی را بر خود هموار میساختند. افسانۀ «مغولدختر» که بر آمده از روزهای سخت تسلط مغولان بر ایران است، نمونهای از تخیل جبرانکننده است که با مضمون عشق و ازدواج سعی بر آن دارد تا با پیوندی عمیق و عاشقانه و نیز مملو از ایمان و پایداری، آشتی و نوعی یگانگی بین دو طرف را روایت کند، جهانی نو بسازد و حتی فراتر از آن حاکمیت و اقتدار از دست رفته ایران را بر جای مغولان بر گسترۀ جغرافیایی وسیع از شرق تا غرب عالم بهتصویر کشد. در پژوهش پیشرو با روش نقد تاریخی به موضوع مذکور پرداخته شده است.
Iranians struggled to change their destiny in the hard times of their history through resistance and sometimes peace and reconciliation. In the meantime, besides the continued efforts of the elite class, public efforts must also be made to bring about a favorable situation for coexistence with the ruling class. The less educated people whose idealistic minds were embracing historical reality to view events more easily, grasped the imagination and the legend, and continued to live their lives by building new ideas. The legend of the Mongolian Girl which comes from the days of the Mongols' domination of Iran, is an example of a compensatory imagination through the themes of love and marriage. It is full of faith and stability, the reconciliation and oneness between the two sides, going beyond the lost sovereignty and authority of Iran in the Mongols over a wide geographical range from east to west. The research method is descriptive-analytical.
Machine summary:
چنانکه در دنياي افسانه ها و داستان هاي مردمي برآمدن فيليپ و ازدواج او با ناهيد دختر داراب و نيز اسکندر پسر او با چهره اي ايرانيشده ـ ازجمله در اسکندرنامۀ 2 عاميانۀ مکتوب شده از قرن ششم وتا هشتم هجري ـ (اسکندرنامه ، ١٣٨٧: ٤٥) محصول روزگار تلخ و دل گزندي است که ايرانيان آن را تاب نميآوردند و بدين وسيله با افسانه اي درمورد اسکندر ايراني آن شکست را انکار و مجد گذشتۀ باستاني ايران را دست نخورده قلمداد کرده اند.
بر اين اساس است که از همان سدة اول هجري فرايند جذب اعراب در فرهنگ و جمعيت ايران تا قرن چهارم کامل شد و اعراب خراسان يک سره ايراني شدند (فراي، ١٣٧٥: ١٢٩) و چنين است که ايرانيان مدتي پس از زمان هجوم عرب ها و سيادت نژادگرايانۀ امويان نيز با برساختن افسانۀ ازدواج شهربانو و امام حسين (ع ) ـ که مشکوک بودن روايت آن توسط پژوهشگراني چند ثابت شده ٤ ـ سعي بر آن دارند که در زمان استقلال حکومت هاي ايراني از دستگاه خلافت / سني پيوندي بين اسلام شيعي و گذشته باستانيشان ايجاد کنند.
٤. معرفي و مقايسۀ روايت هاي افسانۀ «مغول دختر» پديداري و حيات «افسانۀ مغول دختر» گسترة جغرافيايي وسيعي از ايران تا هندوستان و تاجيکستان را دربرميگيرد گستره اي که مورد هجوم مغولان بوده است و پديداري اين افسانه و کوچ رويي آن را با محوريت عشق و آشتي به منزلۀ نوعي واکنش در برابر حضور مغولان بيان ميکند.