Abstract:
دنیل مدیگن در کتاب خودانگاره قرآن نظریه خاصی را درباره معنای «کتاب» در قرآن براساس روش معناشناسی توشیهیکو ایزوتسو ارائه کرده است که به نفی معنای متعارف کتاب و حصر آن در علم و مشیت الهی میانجامد. این نظریه تاکنون، چه در مجامع علمی غرب و چه در عالم اسلام، چنانکه بایدوشاید نقد نشده و ازاینرو بسیاری آن را تلقی به قبول کرده و مبنای نظریههای دیگری در فهم دیگر موضوعات قرآنی قرار دادهاند. این مقاله با مبنا قرار دادن نظریه معناشناسی ایزوتسو، به داوری درباره تلاش مدیگن میپردازد و نشان میدهد که حتی اگر فقط از همین زاویه کار او را ارزیابی کنیم، نمیتوانیم تحقیق او را الگوبرداری از روش ایزوتسو بدانیم و ازاینرو، باید به نتایج تحلیلهای او به دیده تردید نگریست، زیرا تلاش مدیگن چه از لحاظ روش و رویکرد و چه ازلحاظ نوع بهرهگیری از منابع، چنان متفاوت از ایزوتسوست که اساساً نمیتوان کار او را براساس معناشناسی ایزوتسویی دانست.
In his book, The Qur’an’s Self-Image: Writing and Authority in Islam’s Scripture, Daniel Madigan suggests a special thesis on the meaning of kitab in the Qurʾan, based on Izutsu’s semantic method of analysis, which ends up in repudiation of the well-known meaning and limits its meaning to divine knowledge and authority. It seems that this thesis has not yet been assessed seriously, hence it is going to be accepted as a basis for further theses on other related qurʾanic subjects. Supposing Izutsu’s method as arbiter, this paper aims to take a critical look at Madigan’s thesis to show how successful he has been to follow the former. To count some several fundamental faults in Madigan’s analyses, which preclude us to accept his thesis as authoritative, one may points to his careless approach to the basic meaning, diachronic semantics, and selecting key-words in addition to his anachronistic approach to the qurʾanic language.
Machine summary:
اين مقاله با مبنا قرار دادن نظريه معناشناسي ايزوتسو، به داوري درباره تلاش مديگن ميپردازد و نشان ميدهد که حتي اگر فقط از همين زاويه کار او را ارزيابي کنيم ، نميتوانيم تحقيق او را الگوبرداري از روش ايزوتسو بدانيم و ازاين رو، بايد به نتايج تحليل هاي او به ديده ترديد نگريست ، زيرا تلاش مديگن چه از لحاظ روش و رويکرد و چه ازلحاظ نوع بهره گيري از منابع ، چنان متفاوت از ايزوتسوست که اساسا نميتوان کار او را براساس معناشناسي ايزوتسويي دانست .
بنابراين بازهم برخلاف توصيف هاي مديگن از روش ايزوتسو، او به هيچ عنوان معتقد نيست که معناي پايه معنايي ذاتي و عاري از عناصر فرهنگي پيشاقرآني و غيرقرآني است ؛ درواقع يکي از مراحل معناشناسي قرآني کشف معاني نسبي حل شده در معنايي است که ما طبق قاعده و بنابر فرض ، آن را «معناي پايه » در نظر ميگيريم (براي ديدن نمونه ديگري از توجه جدي ايزوتسو به سطوح معنايي مختلف براي کلمه ها در دوران پيشاقرآني، ن .
آنچه از مجموع تلاش هاي مديگن در اين کتاب به نظر ميرسد اين است که او از ابتدا تصميم خود را براي تحميل معنايي انتزاعي بر واژه قرآني کتاب و رد معناي متعارف آن گرفته و بهترين راه براي اثبات چنين تأويل بعيد و غريبي را روش ايزوتسو يافته است ، شايد به اين دليل که ديده است تحليل ايزوتسو در موارد معدودي از کلمات مانند کفر، منجر به پيشنهاد معناهايي کاملا جديد و دور از معاني متعارف و پذيرفته شده است (٨٢ :٢٠٠١ ,Madigan).