Abstract:
معرفتشناسی دینی، یک حوزهی علمی میان رشتهای است. حوزههای میان
رشتهای حاصل تأملاتی هستند که از برقراری ارتباط و نسبت میان دو قلمرو
ایجاد میشوند و مسائل و موضوعات تازهای را برای دانشمندان هر دو معرفت
فراهم میکنند.
«معرفتشناسی اصلاح شده»، عنوان مکتبی نوظهور در عرصهی
معرفتشناسی دینی معاصر و در عرصهی عقلانیت باور دینی است که علیرغم
عمر نسبتا کوتاهش، توان رقابت با سایر گرایشهای موجود در معرفتشناسی
دینی را پیدا نموده است. این رویکرد در مقابل الهیات طبیعی، تفسیری دیگر از
عقلانیت عرضه میکند و بر آن است که الهیات طبیعی بیجا و بیمورد است زیرا
میخواهد که با بیایمانی در سرزمین خودش یعنی عقل متعارف انسانی رودررو
شود. آلوین پلانتینگا، بنیانگذار و از مهمترین طرفداران معرفتشناسی اصلاح
شده است که با آثار و مقالات متعدد خویش نقش مؤثری در بسط و ترویج این
نظریه داشته است. البته سهم نیکولاس ولترستورف و ویلیام پیآلستون در این
زمینه قابل انکار نیست.
دلیل نامگذاری این مکتب به معرفتشناسی اصلاح شده، تشابه دیدگاه
طرفداران این مکتب به آراء مهم در شاخهی اصلاح شده (یا کالوینیستی)
پروتستانیسم میباشد؛ چرا که مبتنی بر آثار جان کالوین، عالم الهیات اصلاح
شده، است که به اعتقاد این عالم الهیاتی، به برکت حسن خدایی، به هر جا
بنگریم خداوند را میبینیم. پلانتینگا از این رهگذر، مسألهی توجیه را در
حوزهای وسیعتر یعنی مابعدالطبیعه مطرح کرد. او در پرتو این دیدگاه که خداوند
ناظم و طراح کارکرد اعتقادات است، تصویری جامع و پیچیده دربارهی نحوهی
توجیه اعتقادات ارائه کرده است و از این رهگذر، به صورت ترکیبی، دلیل
مابعدالطبیعی و معرفت شناسانهای را به نفع عقلانیت اعتقادات دینی اقامه کرده
است.
Machine summary:
"الدرز در کتاب الهیات فلسفی توماس آکویناس دربارهی اعتقاد آکویناس در باب اثبات وجود خدا میگوید: آکویناس خود بر این عقیده بود که اثبات وجود خدا، در فلسفه، اهمیت فوق العادهای دارد و بدون آن، هرگونه بحث فلسفی راجع به وجود مآلا فاقد پایه و اساس خواهد بود، چون فلسفه، پژوهش دربارهی واقعیت است و از امور منطقی ذهن انسان نیست.
پرسشی که دکارت و لاک مطرح کردند این بود که کدام باورها موجه هستند و شایستگی پذیرش دارند؟ (1) نقد مبناگرایی کلاسیک از دیدگاه پلانتینگا از سویی دیگر آلوین پلانتینگا با تأثر از سنت مسیحیت، اصلاح دینی، مبناگرایی سنتی، قرینه گرایی و الهیات طبیعی را مورد انتقاد قرار داده است.
(1) پلانتینگا اگر چه اصل مبناگرایی را میپذیرد، ولی به شدت با حصر باورهای پایه در دو یا سه نوع مذکور مخالف است و به تعبیر خود در ویرانی چنین مبناگرایی میکوشد و در عوض مبناگرایی اصلاح شده (Foundationalism Reformed) را مطرح میکند که باور به خدا را جزء باورهای پایه میشمارد و کار انبوه مؤمنانی را که بدون دلیل به خداوند ایمان آوردهاند موجه و درست میداند.
اما باید بگوییم اگر پلانتینگا چنین منظوری داشت دیگر تلاش نمیکرد باور دینی را به عنوان باوری واقعا پایه در عرض باورهای بدیهی و خطاناپذیر مطرح کند؛ زیرا این تفسیر با معیار مبناگرایان کاملا سازگاری دارد و باور دینی را از این حیث جزء وجدانیات به حساب میآورد."