Abstract:
در این مقاله، کوشش شده است تا نشان داده شود که نگاه ملاصدرا به نفس، نگرش وی به
علم و ادراک را به گونهای دیگر کرده و نتایج نوینی به بار آورده است.
در این نوشتار، بیشتر نظریات خاص صدرا در رابطه با نفسشناسی و ارزیابی نگاه او به
نفس و تأثیر این نگرش بر دیدگاههای این فیلسوف بزرگ در خصوص شناخت مورد نظر است.
بنابراین کوشش شده است تا میزان تأثیرپذیری معرفتشناسی ملاصدرا از مبانی
نفسشناختی او تبیین و تحلیل شود.
نتیجة بدیعی که از این پژوهش به دست میآید، روششناسی معرفتی ملاصدرا است. دقت در
این روششناسی ما را به یک هندسة منسجم رهنمون میکند و ارتباط و پیوستگی دو حیطة
نفسشناسی و معرفتشناسی را به خوبی نشان میدهد.
هرچند تلقی صدرالمتألهین از معرفت، با نگرش فیلسوفان جدید کاملا متفاوت است،
میتوان با رویکرد امروزی نیز به آرای او نگاه کرد و با توجه به مبانی نفسشناختی و
نظام معرفتی او، آن را مورد ارزیابی قرار داد. به همین دلیل، از این زاویه نیز به
مسألة معرفت از نگاه ملاصدرا توجه شده است.
It is universally accepted that the presuppositions، thoughts، and mental foundations of a scholar influences his/her ideas continually. It is، therefore، useful to study the relationship between a thinker’s mentality and thoughts and his/her other academic ideas in order to have a better understanding of their options and discover the delicacies of those ideas. This article attempts to show that Mulla Sadra’s view about the soul has changed his approach towards perception and knowledge، and produced new results. The aim، here، is not to study the whole of Mulla Sadra’s psychology and epistemology، but to consider his specific views concerning knowledge of the soul and to evaluate his attitude about the soul and the effect of such an attitude on the great philosopher’s specific ideas concerning knowledge. In other words، it is attempted to explain and analyze the extent of the influence of Mulla Sadra’s psychological bases on his epistemology.
The innovated outcome obtained from this research is Mulla Sadra’s epistemological methodology. A careful look at this methodology leads us to a coherent geometry which clearly shows the relationship between the two domains in a way that one can claim such psychological bases will inevitably result in his specific epistemology. Although epistemology، in its modern sense، was not in the mind of the philosopher، Sadrolmota’allehin، four centuries ago، and his attitude was basically different، it is possible to consider it from today’s point of view and examine it by focusing on his psychological and epistemological foundations. Thus، Mulla Sadra’s view towards knowledge is considered from this angle، too.
Machine summary:
"هرچند نمیتوان تأثیرپذیری صدرا در علمالنفس و علمالمعرفه از دیگران را انکار کرد، این نوشتار دستکم نشان میدهد که مبانی نفسشناسی او به هر نحو که حاصل شده باشد، تأثیر بهسزایی در نگرش ویژة او به مسألة علم و معرفت دارد و اگر نگوییم این مبانی باعث آرا و نظریات ابتکاری وی در معرفتشناسی شدهاند، به هیچ وجه نمیتوان انکار کرد که آنها، حداقل، در الهامگیری او از آرای نادری که به صورت جسته و گریخته در آثار فیلسوفان و عارفان پیشین وجود داشته، بسیار مؤثر بودهاند و در دستیابی این اندیشمند بزرگ به اندیشههای منسجم و منقح و مدلل، نقش بی بدیلی ایفا کردهاند.
آیا با این تماثل، میتوان مشکل «تطابق ذهن و عین» را حل کرد؟ مسلما اگر این ادعا با براهین یقینی اثبات میشد، همة مسایل مربوط به علم و شناخت و از جمله مشکل بزرگ «مطابقت» قابل حل بود و حتی ایرادهای خود صدرالمتألهین بر نظریة علم حضوری نفس نسبت به اشیای خارجی (معلومات بالعرض) که حکیم اشراقی به آن معتقد است بیوجه مینمود؛ اما با وجود آنکه نتایج متعددی از آن گرفته است که به برخی از آنها اشارت خواهد شد، در این خصوص، برهانی از او یافت نمیشود.
بهعنوان مثال، اگر نفس را مثال خدا و در نتیجه، وجود فعال بدانیم، مگر نتیجه چیزی جز وجود بودن و صدوری بودن علم خواهد بود؟ بنابراین هرچند که ملاصدرا مانند هر اندیشور دیگری با آرای دیگران آشنا بوده و از آنها بهرهمند شده است، تأمل دقیق در مبانی هستیشناختی و نظام معرفتی او ما را به این نتیجه میرساند که اگر او حتی با اندیشة دیگران نیز آشنا نمیشد، خودبهخود به نظریات نوین در زمینة معرفت میرسید و اساسا نتیجة چنین علمالنفسی چیزی غیر از این نبود."