Abstract:
گذشته تاریخی همواره بخش مهمی از هویت فردی و اجتماعی محسوب میشود.این نوشته،با ارائه تعریفی از«هویت»،به بررسی جلوههای متعدد هویت ایرانی در دورههای مختلف تاریخی و از منظر روشی سید جواد طباطبایی پرداخته است.طباطبایی با قائل بودن به ضرورت بینش تاریخی،به بحث درباره ادوار تاریخی برای فهم تاریخ و اندیشه میپردازد.بر این اساس، طباطبایی تاریخ ایران را به دورانهای قدیم و جدید تقسیم میکند که هر کدام از آنها نیز به نوبه خود به دورههایی جداگانه تقسیمبندی میشوند.وی با اذعان به وجود آگاهی قومی برای پدیدارشدن«خودآگاهی ملی»،معتقد است در هر دورهای هویت ایرانیان در اثر کنش و واکنش میان آن دو مؤلفه،ممکن شده است.بدین ترتیب،زمانی«اندیشه ایرانشهری»و زمانی دیگر برآمدن سلسلههای فرمانروایی ایرانیتبار طاهریان،سامانیان و بوئیان،مقولات آگاهی قومی بودند.براساس ایده طباطبایی،همچنین،در زمانی دیگر، شاعران ایرانی مانند فردوسی و حافظ،امانتداران مقولات«آگاهی قومی» شدهاند،اما با یورش مغولان،قرون وسطای ایرانی آغاز میگردد که به زوال اندیشه خردگرا،زوال ادب فارسی و چیرگی دین عجایز منجر گردید.در نتیجه،به دنبال زوال اندیشه سیاسی،شاهد بحران هویت در ایران هستیم.
Machine summary:
"در میانپرده ایرانی،زمینه وحدت سرزمینی فراهم آمد و شالوده استقلال و آگاهی«ملی»ایرانیان نیز استوار شد،اما دولت خاندانهای فرمانروای ایرانی که دوام عصر زرین فرهنگ ایران به آنان نیاز داشت،مستعجل بود و با برآمدن غزنویان و سلجوقیان،هزارهای در تاریخ ایران آغاز شد که از ویژگیهای مهم آن زوال اندیشه و انحطاط تاریخی بود(طباطبایی،3831:163).
بنابراین،در این دوره،مکان تاریخی آگاهی«ملی»خردنامه فردوسی در پرتو سلسلههای فرمانروایی ایرانیتبار است که خرد ایرانشهری را در ادب فارسی متجلی ساخت و از سوی دیگر،در اندیشه فلسفی عصر زرین فرهنگ ایران و به ویژه در نظر و عمل سده فرمانروایی بوئیان،خلافت،به عنوان نهاد فرمانروایی و وحدت امت،که خلیفه نماینده سیاسی آن به شمار میآمد،به جد گرفته نشد(طباطبایی،3831:191).
طباطبایی بحران هویت به وجود آمده در دوره گذار را که طی سه سده بحران در عرصههای تاریخی و فرهنگی ایران ساری و جاری شده بود و تبدیل اهل تصوف به متفکران قوم و اندیشه عرفانی انحطاط یافته به یگانه«دستگاه مفهومی»آگاهی و خودآگاهی«ملی»ایرانیان،چنین مطرح میکند: «...
طباطبایی،معتقد است در دوره گذار نه حکومتها توانستند خود را به ملت ایران تحمیل کنند و نه ایرانیان توانستند دولت ملی خود را ایجاد کنند،اما با آغاز مکتب تبریز و آشنایی با مفاهیم تمدن غربی مانند«تجدد»،که عمود خیمه آن است،ایران در آستانهء تجدد قرار گرفت و به دنبال بیش از چهار سده تعطیل اندیشیدن در ایران،ناچار باید برای نقادی سنت،از دیدگاه مفاهیم اندیشه فلسفی اروپایی وام میگرفت(طباطبایی،2831،ب:7).
طباطبایی با طرح نظریه دولت در ایران،میکوشد به این پرسش اساسی پاسخ دهد که مایهء بقا و تداوم قلمرو ایرانزمین چه بوده است؟به نظر او،در دوره ایران باستان،نظام شاهنشاهی به همراه فرهنگ ایرانی که در کانون آن اندیشه ایرانشهری قرار دارد،عوامل وحدت آفرین و ستونهای پایداری ایرانزمین به شمار میآیند."