Abstract:
<P>حکیم عمر خیام با آنکه از فلاسفه مشاء به حساب میآید،در چند رسالهء فلسفی خود به دفاع از نظریهء اصالت ماهیت پرداخته و وجود را امری اعتباری و ذهنی میداند. وی برای اثبات نظر خود از سه دلیل بهره برده و به شش اشکال پاسخ داده است.وی اتصاف ماهیات به وصف وجود را به واسطهء تعلق جعل به ماهیات میداند.بنابراین تعقل ماهیات و وجود ذهنی آنها نیازی به وجود ندارد.مفهوم وجود به نظر وی از اوصاف عامه است و روشنترین مفهومی است که آن را میشناسیم و به همین دلیل موضوع علم فلسفه قرار گرفته است.مفهوم وجود یک معنای مشکک میان وجود عینی،ذهنی،رابطی و رابط است.</P>
Machine summary:
البته به عقیدهء ملا صدرا،همهء کسانی که قائل به اصالت ماهیتند خداوند را ماهیتی میدانند که موجودیت از نفس ذات او انتزاع میشود(الحکمة المتعالیة،35/6)،چنانچه در کلمات میرداماد به خوبی بیان شده است(التقدیسات،61-71) دلیل اول: موجودیت شیء و وجود شیء هر دو یک چیزند مثل مضاف و اضافه،زیرا اگر وجود چیزی زاید بر ذات موجود باشد،در این صورت این وجود باید تحقق پیدا کند،خواه در ذهن یا در اعیان.
پس سخن صحیح آن است که ادعا کنیم وجودی که زاید بر ذات موجود است،یک حقیقت ذهنی است،یعنی در اعیان چیزی زاید بر ذات موجود تحقق ندارد،زیرا هر شیء را در نظر بگیریم،دارای ماهیتی است که باعث تمیز او از دیگران میشود،و اگر وجود امری حقیقی در خارج باشد و ماهیت و حقیقت شیء را به یک صورت متحصل و موجود در خارج نسبت دهیم و بگوییم:زید موجود است،پس معلوم است که آن صورت ذهنی یعنی حقیقت و ماهیت غیراز بودن عینی شیء است، زیرا عقل آن ماهیت را مجرد از عوارض شخصیه تعقل میکند،و این ماهیت مجرده از آن حیث که مجرد است نمیتواند در اعیان تحقق پیدا کند.
مراد از وجود آن چیزی است که مورد بحث است که آیا در اعیان زاید بر ذات موجودات است یا خیر؟ مستشکل در نظر دارد نتیجه بگیرد که اگر لفظ موجود دلالت بر معنای وجود نمیکند (بلکه موجود فقط بر اشیاء متحقق در اعیان،غیراز وجود،دلالت میکند)در این صورت قاعدهء کلیهای که میگوید:«کل موجود موجود بوجود»شامل خود وجود نمیشود یعنی برای مثال،انسان برای آنکه موجود باشد،به وجود نیاز دارد و به واسطهء وجودی زائد بر ذات خود موجود میشود،ولی وجود انسان برای آنکه تحقق داشته باشد به وجود دیگری نیاز ندارد.