چکیده:
اگرچه در عرصه مشارکت سیاسی زنان طی سال های اخیر تحول چشم گیری پدید آمده و بستر مناسبی جهت حضور آنان در حوزه عمومی فراهم شده، برخی تنها به صرف الزامات اجتماعی و به ویژه برآمده از ملاحظات سیاسی، در عرصه عمومی حضور یافته اند. در کشورهای محافظه کار عربی به ویژه کشورهای مسلمان عضو شورای همکاری خلیج فارس تحولات در عرصه مشارکت سیاسی زنان رونق نداشته و در بسیاری از این کشورها حتی زن به عنوان فردی که دارای حقوق اجتماعی و انسانی می باشد، تلقی نمی شود. بسیاری از صاحب نظران بر این باورند این معضل با توجه به سنتی بودن این جوامع و تفکرات قبیله ای و عشیره ای خاص در فرهنگ آنها قابل توجیه است. اما در رویکرد این قلم به این مساله، می توان الزام سیاسی یعنی آن الزامات و تعهداتی که با عضویت در یک جامعه سیاسی بر عهده اعضا قرار می گیرد و این الزامات از هر جامعه به جامعه دیگر متفاوت است، را به عنوان عاملی دخیل و زیربنایی و نشات گرفته از این فرهنگ خاص موثر قلمداد نمود. عدالت، حق شناسی و رضایت به عنوان شاخصه های اصلی الزام سیاسی و دین محوری، خانواده سالاری و فرهنگ سیاسی پاتریمونیال نیز به عنوان ابعاد اصلی فرهنگ آمریت/ تابعیت نقش اصلی را در روند این پژوهش بازی می کند. بر این اساس، نوشته حاضر بر آن است نشان دهد که الزام سیاسی در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نتوانسته است بر ایجاد مشارکت سیاسی بر زنان در این کشورها، تاثیرگذار باشد و خود عاملی اساسی برای فقدان مشارکت است.
Despite the progress made in other parts of the region، developments in political participation of women have been limited in the conservative Arab countries particularly the Muslim countries of the Gulf Cooperation Council، i.e. the United Arab Emirates، Bahrain، Qatar، Oman، Kuwait and Saudi Arabia. In most of these countries، women even are not considered as individuals enjoying social and human rights. Many scholars maintain that this problem arises from the traditional nature of these societies with their unique tribal culture. But this paper considers the political obligation that is the obligation imposed on the members because of membership in a polity as these obligations differ from a society to another as the root cause of the problem. Justice، respect for rights and consent as the major indicators of political obligation and religiosity، family-centrism and patrimonial political culture as the main elements of the subjectivity culture play a crucial role in this situation. On this token، this paper seeks to show that the political obligation in the GCC countries has failed to contribute to the creation of political participation of women and is per se a fundamental factor for lack of participation.
خلاصه ماشینی:
"اهمیت موضوع از این جهت است که برای محققان علوم اجتماعی و سیاسی پاسخ به این پرسش بسیار مهم که در عصر جهانی شدن،برخی جوامع خاورمیانه که از اساس با این مفاهیم بیگانه بودهاند،چگونه با این پدیده برخورد خواهند کرد؟آیا خود را با این تحول هماهنگ خواهند کرد؟و یا اینکه در برابر آن مقاومت میکنند؟ همانطور که به تحقیق ثابت شده است،فرهنگ سیاسی خاصی در کشورهای عربی محافظهکار؛یعنی فرهنگ پدرسالار و آمریت/تابعیت،از جمله عوامل موثر بر عدم مشارکت سیاسی زنان در این کشورهاست.
این تضاد و دوگانگی از یکسو برپایه سنتباوری و از سوی دیگر باور به آموزههای مدرن را همپایه خود میداند و در مجموع این تضاد،«بحران عربی»را در هریک از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به وجود میآورد که اساسا این بحران،ریشه در منع مردم از میدان کنش و فعالیت و مشارکت سیاسی دارد و این منع خود در نوع الزامات سیاسی در این کشورها نهان شده است.
براساس آنچه در خصوص انواع الزام سیاسی عنوان شده،مناسب است به این نکته نیز توجه شود که در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس،نهتنها الزام سیاسی با توجه به جامعه و فرهنگ سیاسی خاص آن شکل گرفته است،بلکه هریک از انواع سهگانه الزام سیاسی (اختیارگرایانه،غایتگرایانه و وظیفهگرایانه)نیز متناسب با آن ویژگیهای خاص این جوامع به شکلی متفاوت از سایر جوامع خود را نشان داده است.
آنچه که تحت عنوان ابعاد الزام سیاسی به نام عدالت،حقشناسی و رضایت نامبرده میشود،نتوانسته است در این کشورها در چارچوب روابط بین دولت و فرد در محیط زنان جایگاه خود ر بیابد و اگر همنمایی از آن دیده میشود،در نهایت به خدمتگیری در راستای اهداف خانواده و توجه به مردان به کار گمارده شدهاند."