چکیده:
دیدگاه دیونیسیوس مجعول در باب شر متاثر از سنت نوافلاطونی است. او همچون فیلسوفان نوافلاطونی، شر را فقدان و نقصان می دانست و بر این عقیده بود که شر فی نفسه و به ماهو شر موجود نیست، چراکه هر موجودی برخاسته از خیر است و در آن مساهمت دارد. از این رو، هر آنچه فاقد خیر باشد، اصلا امکان وجود نمی یابد. وی بر این مبنا، شر را همان فقدان کمال شایسته هر چیزی تفسیر می کرد و آن را با نزول نفس یا هبوط مرتبط می دانست. آرای دیونیسیوس در مساله شر پیش از هر اندیشمند دیگری، بر آرای پروکلس مبتنی بود. او نیز همچون پروکلس بر این باور بود که نمی توان ماده را شر دانست و از این حیث با نظریه افلوطین مخالفت کرد. آنچه از آرای دیونیسیوس در باب شر برمی آید، توجه بیشتر وی به مباحث فلسفی به جای مباحث الهیاتی است. از این رو، بیش از آنکه آرای وی به زبان و بیان کتاب مقدس وابسته باشند، به همان زبانی به نگارش در آمده اند که از فیلسوفان نوافلاطونی وام گرفته شده است.
خلاصه ماشینی:
ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ وی اﺳﺎس ﺑﺤﺚ ﺧﻮد را از ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن ﻧﻮاﻓﻼﻃﻮﻧﻲ، ﺑﻪوﻳﮋه ﭘﺮوﻛﻠﺲ وام ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻣﺎ در ﻣﻮاردی ﻧﻴﺰ ﻧﻈﺮ او ﺑﺎ آﻧﻬﺎ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳـﺖ و در ﺻﺪد ﺑﻮده اﺳﺖ ﺗﺎ ﻓﻬﻢ ﺧﻮد را از ﻛﺘﺎب ﻣﻘﺪس ﺑﻪ ﻣﺴﺄﻟﺔ ﺷﺮ وارد ﺳﺎزد )041.
. (Perl, 2007, p ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﻘﺮﻳﺮ از ﺷﺮ ﻣﻲﺗﻮان در ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻣﺮاﺗﺐ ﻗﻮس ﻧﺰوﻟﻲ ﻋﺎﻟﻢ، ﺷﺎﻫﺪ ﺣﻀﻮر آن ﺑﻮد، ﭼﺮاﻛـﻪ در ﻗﻮس ﻧﺰوﻟﻲ ﻫﺮ ﻣﺮﺗﺒﻪای ﻗﺎدر ﺑﻪ ﺻﻌﻮد و رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﻛﻤﺎل ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺳﺖ و اﺷﺘﻴﺎق ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺒﺔ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻳﺎ ﺧﻴـﺮ در ﻫﺮ ﻣﺮﺗﺒﻪای از ﻋﺎﻟﻢ وﺟﻮد دارد.
(Dionysius,1987, 725Bاﻟﺒﺘﻪ او ﺧـﻮد اﺷـﺎره دارد ﻛـﻪ اﻃـﻼق ﺷـﺮ ﺑـﺮ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺒﺐ اﺳﺖ ﻛﻪ آﻧﻬﺎ از اﻣﻮر ﺧﻴﺮ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺮﺧﻮردار ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻛﻤﺎل ﺷﺎﻳﺴـﺘﻪﺷـﺎن را ﻧﺪارﻧﺪ: »آﻧﻬﺎ ]ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ[ ﻫﻢ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ از ﺧﻴﺮ و ﻫﻢ ﺧﻴﺮﻧﺪ… و ﺑﻪواﺳﻄﺔ ﻓﻘﺪان و ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ و ﻫﺒﻮط از اﻣﻮر ﺧﻴﺮ ﻛﻪ ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ اﺳﺖ، ﺷﺮ اﻃﻼق ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ« ) .
ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳـﺎس ﻛـﻪ ﺷـﺮ در ﻓﺮﺷـﺘﮕﺎن، ﺷـﻴﺎﻃﻴﻦ و ﻧﻔﻮس اﻧﺴﺎﻧﻲ وﺟﻮد ﻧﺪارد، در ﺣﻴﻮاﻧﺎت ﻧﻴﺰ ﻣﻮﺟﻮد ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮد، ﭼﺮاﻛﻪ ﺣﻴﻮاﻧـﺎت ﺑـﺮ اﺳـﺎس ﻃﺒﻴﻌـﺖ ﺧـﻮد ﺑﺴﻴﺎری از اﻋﻤﺎﻟﻲ را اﻧﺠﺎم ﻣﻲدﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺑﺮای اﻧﺴﺎن ﺷﺮ ﺗﻠﻘﻲ ﺷﻮد.
ﺑﺎ وﺟﻮد اﻳﻨﻜﻪ دﻳﻮﻧﻴﺴﻴﻮس ﻧﻈﺮﻳﺔ ﻧﻘﺼﺎن را از ﭘﺮوﻛﻠﺲ وام ﮔﺮﻓﺘﻬﺖ و اذﻋﺎن ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛـﻪ ﺷـﺮ واﻗﻌﻴﺘـﻲ ﺛﺒﻮﺗﻲ ﻧﻴﺴﺖ، اﻣﺎ ﺗﺄﻛﻴﺪ او در ﺗﺒﻴﻴﻦ ﺷﺮ، ﺑﺮ ﻧﻘﺼﺎن ﻛﻤﺎل ﻣﺨﺘﺺ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻣﺮﺗﺒﻪای از واﻗﻌﻴﺖ اﺳﺖ و در اﻳـﻦ اﻣﺮ ﺑﺎ ﭘﺮوﻛﻠﺲ اﺧﺘﻼف ﻧﻈﺮ دارد.