چکیده:
سفیه یا غیر رشید انسان بالغی است که تصرفات او در امور مالی خویش عقلایی نباشد، اعم از اینکه پس از بلوغ به رشد دست نیافته باشد یا پس از بلوغ و رشد سفه بـه او عارض شده باشد. سفیه از جمله محجورین است اما آیا صـرف حـدوث سـفاهت ، موجـب محجوریت سفیه گردیده و با زایل شدن آن از حجر خارج میگردد یا اینکـه ثبـوت و زوال حجر محتاج حکم حاکم است ؟ اقوال فقها در این خصوص متفاوت و متکثر اسـت . بعـضی معتقدند به محض ظهورو حدوث سفه حجر ثابت میشودو با زوال آن مرتفع مـیگـرددو در هیچ یک از دو مورد نیاز به حکم حاکم نیست . بعضی دیگرمعتقدنـد کـه ثبـوت و زوال حجر، متوقف بر حکم حاکم است مطلقا، عده ای نیز بر این باورند که ثبوت حجـر نیـاز بـه حکم حاکم ندارد اما رفع آن باید به حکم حکم باشد،و عده ای دیگر ثبوت مجدد را محتاج حکم میدانند اما زوال آن را نیازمند حکم نمیدانندو در نهایت گروهی از فقها بـین سـفه متصل به صغرو سفهی که بعد از بلوغ و رشد عارض میشود قائل به تفصیل شده اندو در فرض نخست ثبوت و زوال حجر را نیازمند به حکم حاکم نمیدانندو در فرض دوم در هر دو مورد محتاج حکم میدانند. با بررسی دیدگاه هاو اقوال مختلف به نظرمیرسد که قول نخست ، اقوی است زیرا رشدو سفه از مفاهیم عرفیه هستندو چنانچه فردی از نظر عـرف رشید یا سفیه شناخته شود حکم مناسب بر آن بار میشودو نیازی به حکم حاکم نیست اما با توجه به اینکه واگذار نمودن تشخیص این قبیل امور که بعضا پیچیده و مشکل است ، به عرف موجب اختلاف ونزاع میگرددو اینکه در یک جامعه منظم حقوقی که دسترسی بـه حاکم وجود دارد رجوع به حاکم امری معقول و توجیه پذیر است لذا نظر دوم میتواند مرجح باشد.
خلاصه ماشینی:
بعضی دیگرمعتقدنـد کـه ثبـوت و زوال حجر، متوقف بر حکم حاکم است مطلقا، عده ای نیز بر این باورند که ثبوت حجـر نیـاز بـه حکم حاکم ندارد اما رفع آن باید به حکم حکم باشد،و عده ای دیگر ثبوت مجدد را محتاج حکم میدانند اما زوال آن را نیازمند حکم نمیدانندو در نهایت گروهی از فقها بـین سـفه متصل به صغرو سفهی که بعد از بلوغ و رشد عارض میشود قائل به تفصیل شده اندو در فرض نخست ثبوت و زوال حجر را نیازمند به حکم حاکم نمیدانندو در فرض دوم در هر دو مورد محتاج حکم میدانند.
با بررسی دیدگاه هاو اقوال مختلف به نظرمیرسد که قول نخست ، اقوی است زیرا رشدو سفه از مفاهیم عرفیه هستندو چنانچه فردی از نظر عـرف رشید یا سفیه شناخته شود حکم مناسب بر آن بار میشودو نیازی به حکم حاکم نیست اما با توجه به اینکه واگذار نمودن تشخیص این قبیل امور که بعضا پیچیده و مشکل است ، به عرف موجب اختلاف ونزاع میگرددو اینکه در یک جامعه منظم حقوقی که دسترسی بـه حاکم وجود دارد رجوع به حاکم امری معقول و توجیه پذیر است لذا نظر دوم میتواند مرجح باشد.
به بیان دیگر اگر مبنای قول به تفصیل این تصور باشد که در حجر متصل به صـغر، چون حجر از اول وجود داشته است پس از بلوغ نیز استمرار پیدا می کندو لذا نیاز بـه حکـم حاکم ندارد بخلاف سفه پس از رشد که مجددا پیدا شده است و نیاز به حکم دارد .