چکیده:
در نظام حقوقی اسلام، تلاش مجتهد بر آن است که مراد شارع را از منابع مقبول و از طریق مطلوب و دارای حجیت بدست آورد. از نگاه اصولیان، حالت های وصول به واقع از سه فرض یقین (قطع )، ظن و شک خارج نیست ؛ ظن جز در موارد خاص حجت نیست ؛ شک نیز مردود است . ادله و منابع حکم و تکلیف ، افاده کننده یقین منطقی نیست ؛ لذا بدیهی است یقین در فقه و حقوق، یقین فلسفی نباشد. ظاهرا در عمل ، علما به یک حالت دیگری روی می آورند که گاه آن را مشابه یقین می یابند و گاه آن را در وادی ظن می بینند. در این مقاله ضمن تبیین ماهیت اطمینان از لابه لای انظار اصولیان به نسبت آن با یقین و ظن توجه کرده و به این نتیجه دست یازیده شده که اطمینان، وصف مندرج در علم عادی است ؛ چنان که وصف مندرج در علم یقینی منطقی نیز هست . در فقه آن چه ملاک است ، حصول اطمینان است و اطمینانی که در فقه محقق است ، اطمینان موجود در علم عادی است . علم عادی، ظن نیست ؛ چون ظن ، برخلاف علم عادی جزمیت ندارد و سکونت نفسانی نمی آفریند؛ یقین منطقی هم نیست ، چون در علم یقینی منطقی ، مطابقت با واقع شرط است . علم عادی، در منظر عرف عقلا و شریعت همان قطع اصولی است که در معرفت شناسی می توان آن را همان یقین موضوعی دانست . یقین موضوعی ، عبارت است از یقین موجه و مدلل حاصل قرائن موضوعی و خارجی . این قرائن مستقلا ایجاد ظن می کنند، ولی در یک روند استقرایی افاده یقین موضوعی نه یقین منطقی می نمایند. اطمینان یا به عبارت صحیح تر، علم عادی اطمینانی به عنوان یگانه معیار دستیابی به حکم و تشخیص موضوع، مورد استفاده در ابواب مختلف فقهی است .
خلاصه ماشینی:
مسئله دیگر این است که مبنای مطلوب شارع و قانونگـذار در طرق و ادله برای مکلف و محقق جهت کشف واقع یا تکلیف کـدام اسـت ؟ آیـا مطلـوب ، رسیدن به حالت قطع است ؟ اگر چنین است ، اولا- ماهیت این قطع چیست ؟ آیا قطع و یقـین فلسفی است یا یقین غیر منطقی و فلسفی ؟ ثانیا- آیا امکان تحقق قطع یـا یقـین منطقـی و فلسفی وجود دارد؟ اگر غیر از علم و یا یقین غیرمنطقی مراد است آیا متفـاوت از ظـن مـی - باشد؟ آیا علم عادی آن گونه که متمایز از ظن است همان قطع اصولی نیست ؟ اینجاست که اطمینان مطرح می شود.
اگر به واژه های «أرنی » که گویای خواستن علم است و «لیطمئن » که گویای نوع علمی که ابراهیم تقاضا می کند می - باشد و نیز به واژه «إعلم » که گویای علم حاصل شده بعد از تعلم اطمینانی است توجه گردد (بقره /٢٦٠) و سپس به واژه های « لیکون من الموقنین » و »کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض » (انعام /٧٥) عنایت گردد، بدست می آید که علم در اعلی مرتبه خود همان یقین خواهد بود« إن الیقین هو العلم المتصف بالتثبت و الاطمینان » (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم /٢٦٤/١٤) این یقین ، علمی است ثابت در نفس به گونه ای که شک پذیر نیست و در آن سکونت نفسانی و آرامش وجود دارد (همان ) بر این اساس بعضی فلاسفه درباره علم ، این تعریف را ارائه می کنند: «علم ، تصدیقی است که قابل نقض نباشد و آن را به جزم ، جهل مرکب ، تقلید و یقین تقسیم کرده اند.