خلاصه ماشینی:
"مسلما برای یک پژوهشگر یادگیری زبان دوم که راغب است برای یک پدیده عینی، توضیحی پیدا کند (مثلا در اینباره که چرا یادگیرندگان یک زبان خاص بطور منظم یک نوع از خطاها ـ و نه انواع دیگر ـ را مرتکب میشوند)، صرف دانستن اینکه دستورهای هر دو زبان مبدأ و مقصد از مجموعهای اصول انتزاعی تشکیل شدهاند، فایده چندانی ندارد؛ بلکه او بیشتر نیازمند آن است به این سؤال پاسخ داده شود که آیا نتایج عینیتری در نظریه زبانی وجود دارد که او بتواند در توضیحش از فرایند یادگیری، روی آنها حساب کند یا نه.
در همین راستا، اگر اصول ساختاری زبان بطور اساسی بازنمودی باشد، نه اشتقاقی، در اینصورت باید بسیاری از پژوهشهایی را که در آنها فرض شده است یادگیری یک زبان دوم عبارت است از فراگیری مجموعهای از قواعد کاربردی پیدرپی، دوباره ارزیابی کرد (برای ملاحظه نمونهای از این بررسی، نگاه کنید به: پرکینز (1) و دیگران 1986).
بعنوان مثال، در توصیفهای «دستور گروهساختی تعمیمیافته» (GPSG) از تعیین دامنه و مرجع پیشایند (anaphora)، کمترین استفاده از اصول نحوی صورت میگیرد؛ درحالیکه در «نظریه حاکمیت و مرجعگزینی» (GB) سعی میشود، همانند «نظریه مرجعگزینی» (binding theory) و «اصل مقوله تهی» (ECP)، این پدیدهها را بطور کلی با ساختهای نحوی همگون کنند (برای بحث در این زمینه، نگاه کنید به: 1988 Enc).
Cook, Vivian (1985) `Universal grammar and second language learning'''', Applied Linguistics 6: 2-18.
Liceras, Juana (1987) `L2 Learnability: Delimiting the domain of core grammar as distinct from the marked periphery'''' in Suzanne Flynn and Wayne O''''Neil (eds) Linguistic Theory in Second Language Acquisition, Dordrecht: Reidel, 199-224."