چکیده:
با بررسی سه متفکر، یعنی غزالی، هیوم و کانت، ملاحظه می کنیم که هر سه با شک مواجه بودند اما با نگرش هایی متفاوت با آن رویارو شده اند. در حالی که هیوم در فضای شکاکیت باقی می ماند، غزالی و کانت، راه حل هایی برای شکاکیت فراهم می آ ورند، هر چند راه حل های آنان با یکدیگر تفاوت اساسی دارد. محور بحث ما در باب شکاکیت و نظر این سه متفکر، رابطه علت و معلولی است. غزالی با نقد دیدگاه ارسطو در باب ضرورت ماهوی، راه ابن سینا را در تاکید بر تجربه توسعه بخشیده و در نتیجه، رابطه ضروری بین علت و معلول را نفی کرده است. غزالی در این خصوص از هیوم سبقت جسته و جان مایه اندیشه وی را در حدود 6 قرن پیش از او مطرح کرده است. اما در حالی که کانت برای غلبه بر شکاکیت هیومی، به عقلانیت و زمینه های پیشینی عقل توسل جسته، غزالی مشیت و اراده خدا را مطرح کرده و به تجربه مستقیم درونی بها داده است.
Considering three philosophers – Ghazali ، Hume، and Kant – we perceive that they were at grips with skepticism and each had a different attitude towards it. While Hume remains in a skeptical sphere، Ghazali and Kant offer solutions for skepticism، although their solutions differ largely. Criticizing Aristotle’s view on essential necessity، Ghazali expands Avicenna’s emphasis on experimentation and، in effect، negates the necessary relation between cause and effect. Ghazali preceded Hume in this regard for some 6 centuries and put forward Hume’s main idea. In order to overcome skepticism، Kant appealed to rationality and it’s a priori backgrounds، while Ghazali put forward God’s will and put the emphasis on the inner direct experience. It will be argued that God’s deeds، rationality and faith should be compatible in principle.