چکیده:
انقلاب اسلامی ایران، صرف نظر از اینکه بساط استبداد کهن ایرانی را برچید و ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظم موجود را دگرگون ساخت، به موضوعی جالب توجه برای نظریه های رایج و بدیع در علوم اجتماعی تبدیل شد و حاصل مطالعه ی آن پدید آمدن چرخشی پارادایمی در نگاه به نظم جهانی بود. در این مقاله، پرسش اصلی این است که انقلاب ایران به چه دلایلی و از کدام ابعاد برای فوکو تأملبرانگیز بود؟ او این رخداد را از چه زاویه ای تحلیل و قرائت می کرد؟ در تحلیل و قرائتش کدام جنبه ها را برجسته کرده و کدام سویه ها را مغفول نهاده است؟ و دست آخر اینکه آیا رویکرد فوکو انقلاب ایران را به ابژه تبدیل نموده یا موفق می شود با این «دیگری» وارد دیالوگ شود؟ بر این اساس، اصلی ترین مفاهیم، مضامین و متدهایی که فوکو برای تحلیل انقلاب ایران، به مثابه رخدادی علیه نظم به نجارساز و انضباطی مدرن، به کار می گیرد و نتایجی که او بدان دست می یابد به شیوهای اسنادی و انتقادی بحث و بررسی می شود. از جمله نتایج تحقیق حاضر آن است که فوکو انقلاب اسلامی ایران را صرفا به نوعی نقد مدرنیته و شورشی علیه نظم جهانی فرو می کاهد و از وجوه ایجابی و غیرواکنشی آن غفلت می ورزد. حاصل این نوع تحلیل، ناتوانی رویکرد نظری فوکو در تحلیل و پذیرش پیامدها و نتایج انقلاب اسلامی است که به تغییر موضع او در مقام تحلیلگر در خصوص انقلاب اسلامی در سال های پس از وقوع انقلاب انجامید.
خلاصه ماشینی:
نقد درون ماندگار١ تحلیل فوکو از انقلاب اسـلامی بـر مبنای این ایده ی بنیادین خود او خواهد بود که عقلانیت مدرن ، که کل علوم انسانی و اجتماعی موجود بر بنای آن استوار است ، پدیده ها و رخدادهای اجتماعی و تاریخی را به ابژه تبدیل میکند و مقـولات عـام و انتزاعی خود را بر آنها تحمیل مینماید و لذا امکان گشودگی و گویایی را از آنها میگیرد.
ایـن بررسـی در پی پاسخ به این سؤال است که فوکو در تحلیل و تفسیر رخداد انقلاب اسلامی تا چه اندازه توانسـته اسـت با این رخداد وارد دیالوگ شود و تا چه اندازه ناخواسته و نادانسته ، به سبک و سیاق شرق شناسان ، مقـولات و چهارچوب زبانی غربی خود را بر آن تحمیل میکند؟ با استناد به نوشته های موجود درباره ی فوکو میتوان دریافت که با تعبیری وام گرفتـه از خـود او، فوکـو موضوعی دشوار و مهارنشدنی است (کچویان ، ١٣٨٢: ٩).
فوکو و انقلاب اسلامی ایران : معنویت گرایی در سیاست (خرمشاد، ١٣٧٧)، میشل فوکو و انقلاب اسلامی، رویکردی فرهنگی از منظر چهره های قدرت (خوشروزاده ، ١٣٨٢)، میشل فوکو و انقلاب اسلامی؛ نفی پیشگامی نخبگان و ظهور اراده جمعی(خوشروزاده ، ١٣٨٣)، میشل فوکو و تحیر فلسفی- جامعه شناختی در تبیین انقلاب اسلامی(شاکری، ١٣٨٤)، دغدغه های «میشل فوکو» درباره «انقلاب اسلامی ایران »(رمضان نرگسی، ١٣٨٤)، میشل فوکو و انقلاب اسلامی(شاکری، ١٣٨٥)، میشل فوکو و انقلاب اسلامی رهیافتی پسامدرنیستی از منظر تحلیل گفتمان (خوشروزاده ، ١٣٨٥)، گفتمان پست مدرنیسم و انقلاب اسلامی ایران ، بازخوانی و ساختارشکنی الگوی توسعه مدرن (نوری و احمدیان ، ١٣٩٠) از جمله آثاری هستند که عمدتا بر تبیین رویکرد فوکو به انقلاب اسلامی متمرکز بوده اند.