چکیده:
شیطانی که لاوی به دنیا معرفی کرد، نه تنها موجودی شریر نیست، بلکه الهه عشق و زاینده روشنایی و نور است. لوسیفر از نگاه وی موجودی است نیکو، قدرتمند و با اوصافی خداگونه که دو بعد مثبت و منفی را همزمان داراست. وجود چنین موجودی با اوصاف متعالی، و در عین حال در حضیض ذلت، گرچه در ابتدا کمی عجیب و غریب می نماید، اما برای افراد آشنا به الهیات یهودی ـ مسیحی، وجود چنین موجودی چندان هم بدیع و غریب نیست. نوشتار حاضر با روش تحلیلی ـ توصیفی می کوشد با مبناشناسی و کاوشی عمیق میان آموزه های تورات و انجیل، رد پای چنین موجودی را که در لابه لای متون کهن یهود و مسیحیت پنهان شده بیابد.
خلاصه ماشینی:
"هدف اصلی ادیان، هدایت انسان و راهنمایی او به راه راست است، اما شیطان سوگند خورده بود آرام ننشیند؛ ازاین رو، بعد از شکل گیری جوامع دینی، جریان های انحرافی به سرکردگی شیاطین جن و انس فعال شدند؛ آموزه های نورانی ادیان را تحریف کردند و مسیر جامعه را به بیراهه کشاندند؛ الهه ها و خدایان دروغین ساختند، آیین ها و آموزه های خرافی برای پرستش آنها ارائه کرده و به جای دین حقیقی به مردم معرفی کردند.
در مقدمه این فصل بی هیچ دلیلی، تاریخی خودساخته برای مسیحیت بیان می کند و به تشریح نکته خودبافته ای می پردازد و مدعی می شود که لوسیفر خدای رومی، درخت بارور و روح آسمان و الهه روشنگری بود، اما با تغییر دین رسمی به مسیحیت، این خدا جای خود را به خدایی که مسیح معرفی می کرد داد و در عوض، در جایگاه تاریکی و بدی نشست و ناگهان نماد بدی و شرارت شد.
با این اوصاف، چگونه از پیروانشان انتظار می رود که با سنت های مذهبی قدیم و باورهای عمیق به خدا، آمیخته باشند؟ (همان) در آخر این فصل، لاوی که پنداری مادی و محدود از خدای ادیان به تعبیر خودش دست راستی و روحانی دارد، خطاب به آن می گوید: با همه بحث ها بر سر اینکه خدا مرده یا نمرده، بهتر است اگر زنده است، خود را چکاپ کند و یا خودش را برای مرگ آماده کند."