چکیده:
در منابع ادبی نمی توان تعریف واحد و جهانـشمولی از پسامدرنیـسم بـه دسـت آورد که مورد اجماع نظریه پردازان باشد و بتوان آن را در نقـد همـٔ انـواع ایـن داستانها به کار برد. اکثر نظریه پردازان پسامدرنیسم تاکید مـی کننـد کـه ایـن مفهوم را نمی توان با تعریفی ساده و یگانه تدقیق کرد. ارائٔه تعریف جـامع ومـانع البته رویکردی عقلانی است ، اما پسامدرنیسم که عقلانیت مـدرن را بـه چـالش می گیرد قاعدتا نمی تواند با تعریفی واحد و همگانی سازگار باشد، بلکه به تکثر و پارادوکس میل می کند. با این حال، حلقه های واسط و رشته های پیونددهندهای در نظریه های مختلف پسامدرنیسم وجود دارند که جنبه هـایی از آراء متفکـران این حوزه را به هم نزدیک می کنند. محو شدن تمایز بین دنیای واقعی و تخیـل در داستانهای پسامدرن، یکی از مشترکات نظریه های پسامدرنیـسم اسـت کـه مصداق بارز آن را داستان کوتاه «تمام زمستان مرا گرم کن »، نوشـتٔ نویـسندٔ معاصر علی خدایی ، می توان دانست . نقـد ایـن داسـتان از منظـر نظریـٔ برایـان مکهیل دربارٔ پسامدرنیسم و سپس استناد به مفاهیم مشابهی که بری لوئیس و دیوید لاج مطرح کردهاند، نشان می دهد که ایـن سـه نظریـه پـرداز، بـه رغـم اصطلاحات متفاوتی که به کار بردهاند، تا چه حد بـه موضـوعات مـشترک نظـر داشته اند و به دیدگاههای یکدیگر تقرب می کنند.
خلاصه ماشینی:
محو شدن تمایز بین دنیای واقعی و تخیـل در داستانهای پسامدرن، یکی از مشترکات نظریه های پسامدرنیـسم اسـت کـه مصداق بارز آن را داستان کوتاه «تمام زمستان مرا گرم کن »، نوشـتٔ نویـسندٔ معاصر علی خدایی ، می توان دانست .
نمونه ٔ این موضوع ها، محو شـدن تمـایز بـین دنیـای واقعـی و تخیل در داستان های پـسامدرن اسـت کـه بـری لـوئیس (Barry Lewis) آن را «دور باطـل » می نامد و حال آنکه دیوید لاج (David Lodge) دقیقا همین موضوع را بـا اصـطلاح «اتـصال کوتاه » مورد اشاره قرار می دهد.
راوی نخستین بار زمانی به این لایه ٔ وجودشناختی دوم اشـاره مـی کنـد کـه در راه رسـیدن بـه محل کارش با یک تابلوی بزرگ آگهی مواجه می شود، تابلویی که روی آن از جمله نوشته شـده است «تمام زمستان مرا گرم کن ».
از منظـر نظریـه ٔ مـک هیـل می توان گفت اگر همین داستان «تمام زمستان مرا گرم کن » به سبکی مدرن نوشته شده بـود، آن گاه می بایست جایگاه خود راوی در تفسیر جهانی که در آن زندگی می کند برجسته مـی شـد (نه وجود جهانی خیالی امـا مـوازی بـا - و رقیـب و بـدیل - واقعیـت ).
» (همان : ١٦) در این بخش از داستان ، هیچ انقطاعی در خط روایت وجود ندارد تـا خواننـده دریابـد کـه از جهان «تمام زمستان مرا گرم کن » به جهان داستانی دیگر به قلم راوی دربارهٔ فنیا و کاتی رفته و دوباره برگشته است .