چکیده:
با شکست نهایی مشروطه در پی کودتای رضاخانی و حوادث پس از آن، ادبیات به انزوا کشیده شد. کمکم، فرمهای ادبی مدرن، به سمت جریانهای سیال ذهن و نوشتههای روانپریشانه حرکت کرد تا حامل آزادی بیشتری برای نسل گرفتار خفقان باشد. در پی عبور داستاننویسی مدرن از جریانهای رئالیستی و میل به دنیای درون، توجه به زن و مشکلات او در اجتماع، به نوعی نمادپردازی اسطورهای از زن، انجامید. این نمادپردازیها، در دو حیطه کاملا متناقض، قابل ارزیابی است: 1. زن، به عنوان نمادی از ملکوت، که تداعیکننده حس گذشتهگرا و به دنبال آن، دامن گرم و آرامبخش اسطورهها است که بشر به بلوغرسیده مدرن، او را ترک میگوید و 2. زن در جایگاه زمین - مادر، در مقابل آسمان - پدر. به دیگر بیان، این کارکرد، ناظر بر همان دنیایی است که در مقابل عقبی، قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"این نمادپردازیها در دو حیطه کاملا متناقض قابل ارزیابی است: زن به عنوان نمادی از ملکوت (آسمان - پدر) که تداعیکننده حس گذشتهگرا و به دنبال آن، دامن گرم و آرامبخش مادر است که فرزندش در پایان بلوغ (دنیای مدرن)، او را ترک میگوید و دیگری، زن، در جایگاه زمین - مادر در مقابل آسمان - پدر فرای بر آن است که این چنین اسطورهای (اسطوره پدرسالارانه) به جهانی دلالت میکند، که ساخته شده است نه اینکه چون اسطورههای مادرسالارانه، زاده شده باشد.
«آنیما(4)، نیروی زنانه مرد، گاه، ماری خوش خط و خال و اغفالگر است که وظیفه فریب مرد را بر عهده دارد و با جهان تاریکی در ارتباط است» (شمیسا، 1383: 79) او مانند اژدهای سیاهی است که در تاریکی، خود را به قهرمانان اسطورهای مینمایاند و ناپدید میشود و سرانجام وظیفه قهرمان، کشتن این اژدها است؛ همانگونه که راوی بوف کور، زنها را از پای درمیآورد.
ت - 4) در داستانهای محمد محمدعلی با وجود این زمینه مساعد در شکلگیری نمادهای اسطورهای از زن، در داستاننویسی اسطورهای مدرن، گاه در شیوه نقالی اسطوره(12)، ادبیات اسطورهای به سوی پرداخت چهرهای رئالیستی از زن، تمایل پیدا میکند، آنگونه که کلام محمدعلی، در مشی و مشیانه، جم و جمک و آدم و حوا، در پی بردن امروز زن به دیروز است، میتوان گفت که در واقع، در این چنین رویکردی، تلاش میشود که نقالی اسطورهها به شیوه رماننویسی نیز نزدیک شود، اما نه آنقدر که از فضای اسطورهای فاصله گیرد و نه آنقدر که برای خواننده مدرن نامحسوس باشد."