چکیده:
تأثیر و تأثر بین عناصر ساختاری داستان، به علت آمیختگی ذاتی آنها با یکدیگر، امری طبیعی است، اما در این میان، ارتباط بین برخی عناصر، از اهمیت ویژهتری برخوردار است؛ عنصر "شخصیت" به عنوان یکی از اصلیترین عناصر ساختاری داستانها، معمولا به نوعی خاص، با عنصر "صحنه" ارتباط مییابد."نظامی گنجوی" در کتاب "مخزنالأسرار" خود برای بیان مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی، از فن داستان بهره گرفته، به همین دلیل، داستانهای او از عناصر ساختاری متنوعی برخوردارند. در این تحقیق، با بررسی داستانهای "مخزنالأسرار" و توجه به دو عنصر "صحنه" و "شخصیت" در این داستانها، تلاش شده تا چگونگی ارتباط و التزام بین مؤلفههای یادشده، بیشتر شناختهشود. از این رو، بحثهای مقدماتی مقاله، به انواع شخصیتپردازیها و صحنهسازیها در "مخزنالأسرار" میپردازد و سپس تأثیرگذاری صحنههای داستانی بر تنوع شخصیتها، مورد توجه قرار میگیرد و سرانجام بررسیهای مذکور به آنجا منتهی میشود که بدانیم هرچند تأثیرپذیری یادشده، به معنای شکلگیری تمام و کمال شخصیت، در اثر حضور در صحنهها نیست، اما به هر حال، صحنهها و فضاسازیهای داستانی، در داستانهای منظوم "مخزنالأسرار"، گاهی عامل معرفی شخصیتها میشود یااینکه به طرق مختلف، شخصیتها را دچار دگرگونی و تحول مینماید.
خلاصه ماشینی:
"مقصود از این تقسیم بندی، آن است که گاهی شخصیت داستان، تحت تأثیر صحنهایمشخص، به سمت و سویی مثبت و از نظر اخلاقی پسندیده و مطلوب میرود، اما برخی اوقات نیز پای را از دایره اخلاق بیرون نهاده و تحت تأثیر زمان و مکانی خاص، تبدیل به شخصیتی نامطلوب میگردد: پ - 2 - 1 - 1 - 1) تحول پسندیده و مطلوب تحول مطلوب و پسندیده شخصیت را میتوان در اکثر داستانهای "مخزنالأسرار" مشاهده کرد و از آن جمله نمونههای ذیل قابل توجه است: در داستان "آمرزش پادشاه نومید"، شرمساری پادشاه ظالم از پروردگار، سرانجام به آمرزش وی منتهی میشود و تمامی این حکایت در فضایی ساخته و پرداخته از عالم رؤیا و خواب قرار دارد: «چون خجلم دید ز یاریرسانیاری من کرد کس بیکسان» (نظامی، 1380: 76) در حکایت "نوشیروان و وزیر"، مشاهده روستایی خراب و ویران و نیز زبان حال پرندگان، پادشاه را متحول و او را از ظلم و ستم خود شرمسار میکند تا جایی که فغان و ناله سر میدهد و از آن پس، با رعیت خود مهربان میشود: «چون که به لشکرگه و رایت رسیدبوی نوازش به ولایت رسید حالی از آن خطه ستم برگرفترسم بد و راه ستم برگرفت» (همان: 82) شدت تأثیرگذاری صحنه بر تغییرات درونی این شخصیت، تا آنجا است که سراینده داستان، او را تا پایان عمر، نیکرفتار و خوشکردار میخواند و گویی تحول او را تضمین مینماید: «داد بگسترد و ستم درنبشتتا نفس آخر از آن برنگشت» (همان: 82) در داستان "پادشاه ظالم و مرد راستگوی"، صحنهسازی و ایجاد حال و هوای قتل بیگناهی به دست شاه، باعث میشود که پیرمرد متهم، لب به سخن گشوده، از ظلم و بیداد انتقاد کند."