چکیده:
سده های دهم و یازدهم هجری برای شاعران پارسی گوی ایران، نسبت به دوره های قبل متفاوت بوده است. صفویان که در این عصر، فرمانروای ایران بوده اند؛ به عللت اشتغال به هویت سازی و بازآفرینی هویتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و درگیر شدن در جنگهای مختلف، به شعر و مدح و غزل اهمیت چندانی نمی دادند. این عوامل سبب شد که شاعران مدیحه سرا و غزل پرداز که بیش و کم به ساختار دربارهای کهن خو گرفته بودند، به هندوستان مهاجرت کنند و به دربار گورکانیان هند پناه برند.
نگارنده در این مقاله پس از اشاره به پیشینه روابط ایران و هند و بررسی عوامل مذکور، با استناد به شواهد و قرائن شعری و تاریخی به زاویه دید و نگاه خاص صفویان به مدح و غزل و علل مهاجرت و وضعیت زندگی و پیامد مهاجرت شاعرانی که گاه در سروده های خود هندوستان را چون کشتی نوح در برابر طوفان حوادث می دانستند، می پردازد.
The tenth and eleventh centuries ، for Persian poets ، were the stormy days in Iran. safavids dynasty ، during thes centures ، wich had the powerof Iran ، didn’t support wery much ، for some reasons ، the forms of Ghazel and Encomiastic Verse. Accordingly ، the Iranian lyrical &encomiastic poets immigrated to Indis and there they Asked for the support of Gurkanian court. In this article ، the writer aims at presenting the course of safavids heedlessness to Gazel and encomiastic verse، the immigration reasons and also the poets situations who ، in those stormy days ، saw India as Noahs ark.
خلاصه ماشینی:
سبک اصفهاني در ترازوي نقد تاريخي دکتر محمود فضيلت دانشيار گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران (از ص ١٢٧ تا ١٤٢) تاريخ دريافت : ٩١/٠٤/١٤ تاريخ پذيرش : ٩١/٠٦/٠٥ چکيده : سده هاي دهم و يازدهم هجري براي شاعران پارسي گوي ايران ، نسبت بـه دوره هـاي قبـل متفاوت بوده است .
شايد منظـور حـزين نيـز از کـج مـج بـودن کـه / موجب خشم شاعران آن سامان گرديد و او را آماج تيرهاي بي امـان منتقـدان قـرار داد، همين تفاوتهاي زباني بوده است (شفيعي کدکني ، ١٣٥٧: ١١٩- ١١٨) اين تفاوتها بـه گونـه اي ديگـر نيـز نمـود يافتـه اسـت : گـاه در يـک غـزل هنـديان پارسي گوي در هر بيتي از عالمي ويژه خويش سخن مي گويند و حتي در يک غـزل ، گـاه معناهاي متضاد در کنار هم قرار مي گيرند (همان ، ١٣٦٦: ٢٩) و اين همه ، نشـان مـي دهـد که زبان فارسي در هند از سرچشمۀ آن در ايران تا حـدي فاصـله گرفتـه و در چرخـه و منظومۀ زباني اغلب مستقلي به حيات خود ادامه داده است .
از زمان شيخ ابوالفضل به بعـد، در هندوسـتان واژه نامـه هـايي چون فرهنگ جهانگيري تـأليف جمـال الـدين حسـين انجـو و فرهنـگ رشـيدي تـأليف / / عبدالرشيد حسيني همروزگار اورنگ زيب و غياث اللغات تأليف محمد غياث الدين و / / برهان قاطع تاليف محمد حسين بن خلف تبريزي ، نگاشته مـي شـود و کلـيم کاشـاني از شوق هند سخن مي گويد: ز شوق هند زان سان چشم حسرت بر قفا دارم که رو هم گر به راه آرم نمي بينم مقابل را (کليم ، ١٣٦٩: ٢٣٧) چنانکه برخي از پژوهشگران گفته اند، چنين زمينه اي ، در ايران صفوي کـه شـاهان و اميران آن از فرط غوطه وري در ضـرورتهاي سياسـي و نظـامي ، مجـال توجـه بـه ذوق و قريحۀ ادبي نمي يافتند؛ وجود نداشت (زرين کوب ، ١٣٧٨: ٢٥٤).