چکیده:
ا پایههای توسعهی جوامع توسط افرادی شکل میگیرد که متناسب با استعداد برترشان فعالیت میکنند. آنچه در این خصوص مهم است، فراهم کردن شرایط بهنحوی است که همه بتوانند متناسب با استعداد برتر خود مشغول بهکار شوند. از اینرو، پژوهش حاضر، با هدف بررسی متغیرهای مؤثر بر استعداد انجام شده است. برای رسیدن به این هدف، معطوف به سؤالات تحقیق، با رویکردی اکتشافی و کیفی، ادبیات مورد بررسی قرار گرفت که به اکتشاف الگوی تحلیل متغیرهای مؤثر بر استعداد منجر شد. این الگو که متشکل از دو بعد، چهار عامل، پنج مؤلفه و 276 شاخص است، نشان میدهد که عوامل سهگانه بعد محیطی شامل «خانواده»، «سیستمهای آموزشی» و «کسبوکار» از طریق مجموعهای از مؤلفههای پیشبرنده و بازدارنده بر بعد فردی اثر گذاشته و فرد را بهسمت فعالیت متناسب استعداد برترش یا خارج از آن، سوق میدهند. برای سنجش مؤلفهها، تعداد 276 شاخص بهدقت تنظیمشده است که بیانگر محیط مساعد/ نامساعد برای فعالیت متناسب با استعداد بوده و متصدیان عوامل محیطی میتوانند از آنها برای بناکردن محیط مساعد برای فعالیت متناسب استعداد برتر، بهره گیرند. همچنین، مشخص شد زمانی که افراد خارج از استعداد برترشان فعالیت میکنند، «حاضرین غایب» در شعاع تربیتی خانواده، فضای آموزشی و محیط کسبوکار هستند و- در مقابل- هنگامیکه متناسب با استعداد برترشان فعالیت میکنند، «حاضرین حاضر» در شعاع تربیتی خانواده، فضای آموزشی و محیط کسبوکار هستند.
خلاصه ماشینی:
این الگو که متشکل از دو بعد، چهار عامل، پنج مؤلفه و 276 شاخص است، نشان میدهد که عوامل سهگانه بعد محیطی شامل «خانواده»، «سیستمهای آموزشی» و «کسبوکار» از طریق مجموعهای از مؤلفههای پیشبرنده و بازدارنده بر بعد فردی اثر گذاشته و فرد را بهسمت فعالیت متناسب استعداد برترش یا خارج از آن، سوق میدهند.
تحقیقات نشان میدهد شکوفایی استعداد مهم است؛ زیرا، موجب آزادی، خودبودن، خلاقیت، جلوگیری از اسراف و عمل به علم (صادقیمالامیری، 1393)، مزیت رقابتی (شولر و جکسون<FootNote No="81" Text=" Schuler &amp;amp;amp; Jackson"/>، 1987؛ چمبر، فولون، هندفیلد، هانکین و میشلز<FootNote No="82" Text=" Chamber, Foulon, Handfield, Hankin &amp;amp;amp; Michaels"/>، 1998؛ بکر و هیوسلید<FootNote No="83" Text=" Becker &amp;amp;amp; Huselid"/>، 2006؛ لویس و هکمن<FootNote No="84" Text=" Lewis &amp;amp;amp; Heckman"/>، 2006؛ بجورکمن، فی و پارک<FootNote No="85" Text=" Björkman, Fey &amp;amp;amp; Park"/>، 2007؛ چیز، توماس و کرایگ<FootNote No="86" Text=" Cheese, Thomas &amp;amp;amp; Craig"/>، 2008؛ هارتمن<FootNote No="87" Text=" Hartmann"/> و همکاران، 2010)، افزایش عملکرد (باکینگهام و وزبورگ<FootNote No="88" Text=" Buckingham &amp;amp;amp; Vosburgh"/>، 2001؛ واکر و لاروکو<FootNote No="89" Text=" Walker &amp;amp;amp; Larocco"/>، 2002)، افزایش تولید و نوآوری فناورانه (وانگ<FootNote No="90" Text=" Wang"/>، 2004) و افزایش سود (هسکت، شلزینگر و ساسر<FootNote No="91" Text=" Heskett, Schlesinger &amp;amp;amp; Sasser"/>، 2002) میشود.
ادوارد یانگ<FootNote No="104" Text=" Jung"/> (1765-1683)، ادیب انگلیسی، مطلب را خلاصه کرده و میپرسد: با وجود آنکه «اصل» به دنیا میآییم، چرا «رونوشت» از آن میرویم؟ همچنین مازلو<FootNote No="105" Text=" Maslow"/> (1970) بیان میکند با وجود اینکه انسانها با استعداد رشد و تحقق خود بهدنیا میآیند و خودیابی فطری است، احتمال دارد دچار آشفتگی شوید که چرا حدود یکدرصد به خودیابی میرسند نه همهی انسانها؟ اندیشمندان علوم اجتماعی اتفاقنظر دارند که اختراعات و اکتشافاتی که دنیا را تا این اندازه توسعه دادهاند، حاصل تلاش حدود دو درصد از افراد جامعه است.