چکیده:
بیش از دو دهه ، تئوری بازارهای با اطلاعات نامتقارن، موضوعی مهم و بحثبرانگیز در
تحقیقات اقتصادی، بوده است. امروزه ، مدلهای با اطلاعات ناقص، ابزاری ضروری در
جعبه ابزار پژوهشگران اقتصادی به شمار میرود و کاربردهای فراوانی، از بازارهای
سنتی کشاورزی کشورهای در حال توسعه گرفته تا بازارهای مدرن مالی اقتصادهای توسعه
یافته، دارند. پایههای این تئوری در دهه 1970 توسط سه محقق بزرگ اقتصادی شامل
جرج آکرلوف[1] ، مایکل اسپنس [2] و جوزف استیگلیتز[3] بنا نهاده شد. افراد
نامبرده موفق شدند جایزه نوبل اقتصادی 2001 را به خاطر پژوهشهای انجام داده در”
تجزیه و تحلیل بازارهای با اطلاعات نامتقارن“ دریافت نمایند.
خلاصه ماشینی:
"مقدمه چرا غالبا در کشورهای جهان سوم، نرخهای بهره در بازارهای محلی اعطای وام بسیار بالا میباشد؟ چرا افرادی که میخواهند یک اتومبیل مناسب دست دوم تهیه نمایند بیشتر تمایل دارند به دلالان مراجعه کنند تا به خود فروشندگان اتومبیل؟ چرا بنگاهها تمایل دارند سود سهام [4] را پرداخت کنند حتی اگر مشمول مالیات سنگین تری (نسبت به افزایش سرمایه)[5] شود؟ چرا در جایی که کسورات[6] بالاتر قابل تبادل با حق بیمههای پایینتر میباشد، به نفع شرکتهای بیمه است تا فهرستی از قراردادهای مختلف به مشتریان ارایه دهند؟ چرا ملاکان ثروتمند در قراردادهای منعقده با کشاورزان (مستأجر ) فقیر، کل ریسک برداشت محصول[7] را برنمیتابند؟ پرسشهای پیش گفته، نمونههایی از پدیدهای آشنا ـ ولی به نظر غریبه ـ میباشند که هر یک چالشی جداگانه در تئوری اقتصاد را میطلبند.
او مثالهایی روشن ارایه میکند تا نشان دهد که چگونه متغیرهای معین که وی آنها را ”شاخص“ [22] مینامد، نه فقط میتوانند اطلاعات اقتصادی مهمی به دست دهند که منجر به بالا رفتن سطح کارایی گردد ولی از سوی دیگر، ممکن است موجب شوند که اقتصاد در دام یک تعادل نامطلوب[23] بیفتد.
در نمودار (1) ترجیحات متقاضیان کار توسط دو منحنی بیتفاوتی نشان داده شده است که فرض مربوط به آموزش کم هزینهتر برای افراد با بهره وری بالا را تأمین میکند.
اسپنس (1973) بیان میکند که آن تعادل ”ارسال علامت“ از لحاظ اجتماعی کارآترین خواهد بود که در این تعادل، افراد با بهرهوری بالا (همانطور که کارفرمایان هم از آنها انتظار دارند که این گونه عمل نمایند) حداقل آموزش را انتخاب میکنند تا خود را از متقاضیان با بهرهوری پایین متمایز نمایند."