چکیده:
بی تردید یکی از نامورترین چهرههای عرفـان ایرانـی - اسـلامی ، بایزیـد بسـطامی است که به دلیل نوع نگاه، حالات و مقامات ممتاز متمایز و به ویژه اقوال خـاص و متفاوت، از حرمت و احترامی درخور و شگفت بهرهور بوده است و همـواره ارادت و محبت ویژهای را از جانب صوفیان و بزرگان فرهنگ عرفانی نصیب خود ساخته است که حجم عظیم گفته ها و حکایات و اقوال مرتبط بـا او در متـون صـوفیانه ، گواه این جایگاه ممتاز است . در میان همه این حرمت ها و احترامها، گه گاه به برخوردهـایی از نـوعی دیگـر در باب شخص و شخصیت بایزید برمی خوریم که از جهات بسیار قابل تامل و توجـه است که یکی از آنها، نوع نگاه دیگرگون و خاص شمس تبریزی اسـت . شـمس از همان لحظة نخست ظهـور عـامش در تـاریخ فرهنگـی – عرفـانی زبـان فارسـی (ملاقات با مولوی )، خود را درگیر معمای وجودی بایزید می بیند و تا آخرین ایـام غیبتش نیز آن را از یاد نمی برد و هیچ گاه در برابر جریان غالب بایزیدستایی ، سـر تسلیم فرونمی آورد و در مدت کوتاه نکته گویی هایش با حدت و شـدت، احـوال و اقوال و افعال بایزید را مورد چند و چون قرار می دهد و در نهایت با نقد کردهها و گفته های بایزید، جایگاهش را به شدت به چالش می کشد و فرومی اندازد. این مقاله تبیین و طبقه بندی و تحلیل دیدگاههای شمس تبریزی دربـارة بایزیـد بسطامی است ، با تاکید بر این نکته کـه مولانـا در ایـن بـاب – علـی رغـم ارادت شیفته وارش - تابع شمس تبریزی نیست .
Certainly one the of most famous character in Iranian-Islamic Mysticism is Bayazid Bastami who have had a distinctive sublime and respectable status and position due to his type of viewpoint، moods، and excellent dignities and had always special respect and kindness from Sufis and brilliant mystical characters which is proven by the existence of mass volume of quotations، anecdotes، and words in Sufi texts.
However، among all of these respects and dignities، we sometimes see other types of approach toward Bayazid and his personality which are all reflectible and considerable; one of them is the varied and unique viewpoint of Shams Tabrizi. Shams saw himself involved with the existential dilemma of Bayazid from the very beginning of his appearance in cultural-mystical history of Persian Language (i.e. Meeting with Molavi) and had not forgotten it until the very end of his absence and never accepted the dominant discourse toward Bayazid; he reviewed and criticized his words، actions، and character in a brief period with precision and strong intensity and finally challenged his status heavily and disrespected it.
This article is to illuminate and categorize and analyze Shams Tabrizi's views about Bayazid Bastami emphasizing on this point that Molana- despite his amorously regards to Shams Tabrizi- is not a disciple of Shams Tabrizi.
خلاصه ماشینی:
چو مست بود، سبحانی گفـت » و بلافاصله اضافه می کند که : «متابعت مصطفی به مستی نتوان کرد» (شـمس الـدین محمـد تبریزی، ١٣٨٥، ج٢: ٦٩٠) در همین راستا در جایی دیگر می گوید: «قل انا الله احد سرد [اسـت ] پـس سـبحانی چگونه سرد باشد!» (همان ج١: ٢٧٦) و در مقامی دیگر ضمن کنایه ای لطیف در باب قائلان بـه الوهیـت عیسـی - در میـان مسیحیان و تبیین معنای جملة «اذا تم الفقر فهو الله »- دو جملة مشهور حلاج و بایزید را به نقد می کشد و می گوید: «آخر، عیسی لطیف تر بود از این منصـور و بایزیـد و غیرهمـا، پس چرا او را (= فرد مسیحی را) مذمت می کنی که می گوید عیسی خداسـت ؛ چـون تـو نیز چنان می گویی !» (همان، ج١ ٧٣٣).
با توجه به فضای مثبت فرهنگی قرون چهـارم تـا هفـتم در بـاب بایزیـد- علـی رغـم پارهای مخالفت های تند- شاید این تنهـا راه توجیـه و اسـتخلاص بایزیـد از ایـن شـطح سنگین باشد؛ چراکه لااقل در بخشی از مهم ترین اسناد مکتوب تصوف می توان رگه هایی از این درگیری سهمگین میان موافقان و مخالفان ابایزید را دید که به دو سه مورد اشاره می کنیم : ابونصر سراج در کتاب اللمع فی التصوف- که در واقع دایـرهالمعـارف ممتـازی بـرای شناخت احوال و اقوال و افعال صـوفیانه و صـوفیان تـا عصـر اوسـت - یکـی از نخسـتین کسانی است که این مسئله را پیش می کشد و جریان مباحثات و مشاجرات خود بـا ابـن سالم را در باب همین جملة بایزید مطرح می کند.