چکیده:
هنگامی که دانش ادبیات تطبیقی، مرزهای اروپا را درنوردید و به سرزمین های عربی راه یافت، موضع گیری های متفاوت و بعضا متناقضی از سوی ناقدان عرب در برابر آن مطرح شد؛ برخی با استقبال از ادبیات تطبیقی، آن را روزنه ای برای تقویت فرهنگ و ادبیات ملی و ابزاری برای گفت و گو، دوستی، فهمیدن و شناخت دیگران و ... دانسته و گروهی دیگر با نگاه تردید و اتهام به آن نگریسته و بر این باورند که «اروپا محوری» مکتب های ادبیات تطبیقی و پیوند آن با «ناسیونالیسم» و «امپریالیسم» غرب، کوششی برای غربی نمودن اندیشه های عربی – اسلامی و آغازی برای استعمار نوین (فرهنگی) از سوی اروپاییان است. این پژوهش نظری، بر آن است تا با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی به مرور موشکافانه و تحلیل دیدگاه های انتقادی گروه دوم بپردازد. یافته اساسی آن نیز در این نکته است که این گروه ناقدان از زاویه هویت و فرهنگ به نقد و آسیب شناسی ادبیات تطبیقی پرداخته و بر این عقیده هستند که ادبیات تطبیقی دچار اروپا محوری و نژادپرستی فرهنگی است.
While comparative literature knowledge expanded beyond the European borders toward the Arabian lands، it found many for and against among the Arab critics. Some appreciated comparative literature in order to enrich the national literature and culture (including conversation، friendship، recognizing and understanding others)، and some were doubtful about it; they believed that it is a European-based approach in comparative literature as well as the western naturalism aiming to westernize Islamic-Arabian thoughts، and is the threshold of novice (cultural) colonialism. Drawing on a descriptive-analytic approach، this theoretical research tries to do a deep and accurate analysis of the second critical group. The main findings comment on the group of critics on the damages of comparative literature in identity and culture، who believe that comparative literature suffers from Europeanism، and cultural racism.
خلاصه ماشینی:
دانسته و گروهي ديگر با نگاه ترديد و اتهام به آن نگريسته و بر اين باورند که «اروپامحوري» مکتب هاي ادبيات تطبيقي و پيوند آن با «ناسيوناليسم » و «امپرياليسم » غرب، کوششي براي غربي نمودن انديشه هاي عربي – اسلامي و آغازي براي استعمار نوين (فرهنگي ) از سوي اروپاييان است .
محمد السعيد جمالالدين نيز در کتاب الأدب المقارن: دراسات تطبيقية في الأدبين العربي و الفارسي ٣ به اين بحران هو تي که در پس آثار ادبيات تطبيقي نهفته است ، چنين اشاره مي کند: در پژوهش هاي تطبيقي ، بيم آن مي رود که عناصر اصيل ادبيات بومي به فراموشي سپرده شود و در برابر عناصر تأثيرگذار ادبيات ملل ديگر سپر اندازد و فرزندانشان از ميراث فکري ١ترجم را پرويني عاري گرفته ا (٦٥١٣٨٩ ٢ادبيا تطبيقي :پژوهش ها تطبيقي د ادبيا عربي فارسي .
حسام الخطيب نيز در کتاب آفاق الأدب المقارن: عر ي و عالمي با جمع بندي اعتراضهاي ناقدان غربي در رابطه با گرايش هاي استعماري آن ها (مکتب فرانسه ) در حوزة ادبيات تطبيقي ، چنين مي نويسد٥: «تطبيق گران فرانسوي و نيز اروپايي گرايش هاي استعماري داشته و غالبا مي کوشيدند تا به بررسي تأثير ادبيات خود بر ديگر ملت هاي غير اروپايي بپردازند.
ازاين رو، اگرچه انديشه هاي کمونيستي در باب مسائل ديگر ادبيات و براي اندکزماني مورد استقبال برخي متفکران و اديبان جهان عرب قرار گرفت ، 12 Comparative terature nArabic:History ndMajor endencies o he1980 13 Rene tiemble 14 )Marx 15 Engless 11 اما به دليل تعارض و تضاد با جهانبيني اسلامي ، نتوانست به حيات خود ادامه دهد.