چکیده:
طلاق عاطفی پدیدهای یک گام پیش از طلاق قانونی و در حال افزایش است که آمار دقیقی از آن ارائه نشده است. بنابراین توجه به آن اهمیت دارد. از سویی توجه به نقش تعاملات اجتماعی در تغییرات طلاق عاطفی بسیار مهم است که این نقش در تحقیقات نادیده گرفته شده است. در این مقاله، نقش شبکههای اجتماعی زوجین در طلاق عاطفی با روش کیفی و نرمافزاری جدید در تحلیل شبکه در میان متأهلان شهر مشهد بررسی شده است. نتایج نشان میدهد بیشترین و مهمترین عامل مؤثر در تغییرات طلاق عاطفی، صمیمیت هریک از زوجین با اعضای شبکه اجتماعی خود است که کاهش صمیمیت با همسر را ایجاد کند.
Emotional divorce represents a step towards legal divorce and this phenomenon is increasing، on which no exact have been released statistics. Therefore، this question is worth considering. It is very important to concentrate on the role of social interactions in the changes of emotional divorce، a role which research works have ignored. This paper investigates the role of spouses' social network in emotional divorce by using a new quantative and software method for analyzing the network among married people living in Mashhad. The result shows that the more important and main effective factor in the changes of emotional divorce is the cordiality of each spouse with his/her social networks member، and this contributes to the decrease in the cordiality with his/her spouse.
خلاصه ماشینی:
"درخور توجه اینکه دورکیم میگوید تحرک و جدایی جغرافیایی افراد از خانوادههای خود میتواند موجب پراکندگی بیشتر و تراکم کمتر در خانواده، و در نتیجه صمیمیت همسران با یکدیگر شود و بدین ترتیب عاطفی کاهش یابد؛ زیرا «فرض بر این است که هر قشر خاصی برای خود صاحب خردهفرهنگی است؛ طوری که اعضای یک خردهفرهنگ یکدیگر را بهتر درک میکنند و تمایل بیشتری برای جذب یکدیگر دارند و در مقابل از اعضای خردهفرهنگ دیگر گریزان هستند» (فرهنگی، 1384، ص 240).
رابطة میان صمیمت با اعضای خانواده و صمیمیت با همسر پیشتر مشخص شد که هر چه فعالیتهای مشترک با اعضای شبکه بیشتر باشد، صمیمیت با آنها بیشتر میشود، و صمیمیت با همسر بزرگترین متغیر اثرگذار بر شدت طلاق عاطفی است؛ زیرا بر اساس این فرضیه، «وقتی صمیمیت با اعضای شبکه زیاد باشد، به همان نسبت صمیمیت با همسر کمتر میشود» و یا حتی ممکن است طرف مقابل صمیمیت کمتری با همسرش احساس کند.
بر اساس نظریة رضایت زناشویی اولسون (2011) میتوان این فرضیه را تحلیل کرد که احتمالا فرزندان موجب میشوند که زوجین از هم دور شوند و وقتی برای یکدیگر نداشته باشند؛ زیرا در سنین اولیة ازدواج که فرزندی ندارند صمیمیت بالایی با هم دارند و در سنین میانی که با فرزندان زندگی میکنند و گرفتار مشکلات آنان هستند، صمیمیت پایین میآید.
بر اساس نظریة صمیمیت، وقتی میزان تعاملات فرد با اعضای خانوادهاش بالا باشد، فعالیتهای مشترک بیشتری با آنها انجام میدهد (بتا 16/0) و بنابراین در خانوادة خود احساس صمیمیت بیشتری میکند، نیازی به همسرش احساس نمیکند و این نتیجه موجب میشود زوجین از یکدیگر دور شوند و صمیمیت کاهش یابد."