چکیده:
داستان گیلهمرد از بزرگ علوی داستانی واقعگراست که البته ظرفیتهای نمادپردازی نیز دارد. نقدهای موجود از این اثر از نوع نقد جامعهشناسانه است که با توجه به واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عصر رضاخان، حوادث و شخصیتهای داستان را بازخوانی میکند. همزمانی آشوب و اضطراب شخصیتهای داستان با انتروپی طبیعت، ما را به بررسی رابطة زمینه و حوادث داستان و نیز رابطة جامعه و طبیعت فرا میخواند. رابطهای که در آن زمینه نقشی برجستهتر از ایجاد صحنه برای حوادث داستان یا بازگویی درون شخصیتها بازی میکند. نقد بومگرایانة گیلهمرد خوانشی تازه از این اثر را ارائه میدهد که در آن، بیان همة واقعیتها در ملاحظات طبقاتی و اجتماعی خلاصه نمیشود؛ بلکه فریاد و غرش جنگل و انتروپی طبیعت معنا و مفهومی زیستمحیطی را با خود به همراه دارد.
خلاصه ماشینی:
"با افزایش این بی نظمی در طبیعت ، رفتار شخصیت ها عصبی و خشونت بار مـی شـود و جالب این جاست که در پایان این داستان کوتاه ، زمانی که نویسنده می خواهد گره داستان را باز کند و از آرامش گیله مرد سخن بگوید، نخست وضـعیت طبیعـت را آرام مـی کنـد و از میزان انتروپی می کاهد؛ یعنی حرکت به سمت روشنی و صبح و توقف توفـان : «بـاران بنـد آمد و در سکوت و صفای صبح ، ضـعف و بـی غیرتـی محمـدولی تنفـر او را برانگیخـت » (بزرگ علوی : ١٣٨٨: ٩٢).
این دیدگاه او را بسیاری از ناقدان دیگر نیز تأیید کرده اند، اما اگر در عبارات داستان دقت کنیم ، ملاحظه می کنیم که خشونت طبیعت همة شخصیت ها، از جمله گیله مرد را دربر می گیرد و برای همة آن ها مزاحمـت ایجـاد مـی کنـد؛ بنـابراین نمـی توانـد خروش و اعتراض او به طرف داری از رعیت باشد.
سه شخصیت این داستان (گیله مرد، مأمور اول و مأمور دوم ) از سـه اقلیم متفاوت به ترتیب از شمال (سرزمینی سرد و مرطوب )، سیستان (سـرزمینی کـویری و خشک ) و تهران (پایتخت ) با همة تعارضات اقلیمی و فرهنگی در کنار هم قرار گرفته اند و هر سه خواهان ماندن در اقلیم مأنوس خود یا بازگشت به آن اند؛ در حالی که وضـعیت بـد سیاسی و اقتصادی ، آن ها را به اقلیم دیگر کشانده است یـا مـی خواهـد بکشـاند."