چکیده:
هدف و انگاره بنیادین این مقاله، پاسخ به این پرسش است که آیا میتوان الگویی به دست داد تا از رهگذر آن بتوان چندین دستگاه عرفانی، فلسفی و کلامی را بهتر فهمید و دقیقتر بازشناسی کرد؟ ادعای این مقاله آن است که میتوان این کار را انجام داد. روش این مقاله به این صورت است که در وهله اول، با مدد گرفتن از عالم خیال چنین فرض میکنیم که همه آنچه از زمان مهبانگ (big bang) تاکنون رخ داده، که شامل هزاران میلیارد ستاره و سیاره میشود، همگی کل یکپارچهای را تشکیل میدهد که از آن به "جهان هستی" تعبیر میکنیم. سپس این گونه فرض میکنیم که این جهان بزرگ یا جهان ماده، فاقد شعور و آگاهی نیست، بلکه جزء جزء آن از اتمهایی تشکیل شده است که یک شعور و آگاهی بسیار مرموز و اسرارآمیز همه اینها را به هم بهگونهای پیوند داده که این طرح کلان از آن برآمده و حاصل شده است (جالب است که در فیزیک امروز نظریه ریسمان بسیار به این فرض ما نزدیک است). این مقاله اصلا در پی اثبات این فرض یا نفی آن نیست. روش این است که اگر جهان هستی به این صورت فرض شود و در واقع، آن را همچون یک کل و یک ذهن بزرگ انگاشته شود، این فرض دست کم دو کارکرد خواهد داشت. الگوی مورد نظر تصویری از جهان به مثابه یک ابرذهن یا ذهن برتر است؛ یعنی، میتوان کل هستی و پدیدههای آن را همچون یک ذهن بزرگ فرض کرد و همه کارکردها و نقشها و فرآیندهای ذهن انسانی را برای آن متصور شد. در یک ذهن، پدیدارهای ادراکی بسیار گوناگون و متنوعی وجود دارد. اینک اگر کل هستی؛ یعنی این صدمیلیارد کهکشان و این کیهان بسیار بسیار بزرگ را به منزله یک ذهن بینگاریم، همان حکمها را میتوانیم در میان پدیدههای هستی جاری کنیم. به دیگر سخن، همه باشندگان و هستیها را میتوان از جنس آگاهی انگاشت و در عین حال، با یک نگاه خردنگر و چیستینگر، میتوان پدیدههای موجود را از یکدیگر سلب کرد و گفت درخت سنگ نیست؛ اما از سوی دیگر، با نگاهی کلاننگر، میتوان به همه پدیدهها به عنوان امر یکپارچه واحدی نگاه کرد و همه اموری را که از هم سلب میکردیم، به یکدیگر نسبت دهیم و میان آنها اتحاد برقرار کنیم و بگوییم مثلا درخت سنگ است. این مقاله درصدد است تا نشان دهد که دستگاه عرفانی ابنعربی و دستگاههای فلسفی اسپینوزا و وایتهد (الهیات پویشی) چنین طرحی را دنبال کردهاند. از این گذشته، از رهگذر کشف این کلید میتوان دستگاه کلامی کرامیه و الهیاتشان را نیز به صورت قابل فهمی بازخوانی کرد.هدف و انگاره بنیادین این مقاله، پاسخ به این پرسش است که آیا میتوان الگویی به دست داد تا از رهگذر آن بتوان چندین دستگاه عرفانی، فلسفی و کلامی را بهتر فهمید و دقیقتر بازشناسی کرد؟ ادعای این مقاله آن است که میتوان این کار را انجام داد. روش این مقاله به این صورت است که در وهله اول، با مدد گرفتن از عالم خیال چنین فرض میکنیم که همه آنچه از زمان مهبانگ (big bang) تاکنون رخ داده، که شامل هزاران میلیارد ستاره و سیاره میشود، همگی کل یکپارچهای را تشکیل میدهد که از آن به "جهان هستی" تعبیر میکنیم. سپس این گونه فرض میکنیم که این جهان بزرگ یا جهان ماده، فاقد شعور و آگاهی نیست، بلکه جزء جزء آن از اتمهایی تشکیل شده است که یک شعور و آگاهی بسیار مرموز و اسرارآمیز همه اینها را به هم بهگونهای پیوند داده که این طرح کلان از آن برآمده و حاصل شده است (جالب است که در فیزیک امروز نظریه ریسمان بسیار به این فرض ما نزدیک است). این مقاله اصلا در پی اثبات این فرض یا نفی آن نیست. روش این است که اگر جهان هستی به این صورت فرض شود و در واقع، آن را همچون یک کل و یک ذهن بزرگ انگاشته شود، این فرض دست کم دو کارکرد خواهد داشت. الگوی مورد نظر تصویری از جهان به مثابه یک ابرذهن یا ذهن برتر است؛ یعنی، میتوان کل هستی و پدیدههای آن را همچون یک ذهن بزرگ فرض کرد و همه کارکردها و نقشها و فرآیندهای ذهن انسانی را برای آن متصور شد. در یک ذهن، پدیدارهای ادراکی بسیار گوناگون و متنوعی وجود دارد. اینک اگر کل هستی؛ یعنی این صدمیلیارد کهکشان و این کیهان بسیار بسیار بزرگ را به منزله یک ذهن بینگاریم، همان حکمها را میتوانیم در میان پدیدههای هستی جاری کنیم. به دیگر سخن، همه باشندگان و هستیها را میتوان از جنس آگاهی انگاشت و در عین حال، با یک نگاه خردنگر و چیستینگر، میتوان پدیدههای موجود را از یکدیگر سلب کرد و گفت درخت سنگ نیست؛ اما از سوی دیگر، با نگاهی کلاننگر، میتوان به همه پدیدهها به عنوان امر یکپارچه واحدی نگاه کرد و همه اموری را که از هم سلب میکردیم، به یکدیگر نسبت دهیم و میان آنها اتحاد برقرار کنیم و بگوییم مثلا درخت سنگ است. این مقاله درصدد است تا نشان دهد که دستگاه عرفانی ابنعربی و دستگاههای فلسفی اسپینوزا و وایتهد (الهیات پویشی) چنین طرحی را دنبال کردهاند. از این گذشته، از رهگذر کشف این کلید میتوان دستگاه کلامی کرامیه و الهیاتشان را نیز به صورت قابل فهمی بازخوانی کرد.
خلاصه ماشینی:
"این مقاله درصدد است تا نشان دهد، دستگاه عرفانی ابنعربی، دستگاه کلامی کرامیه و دستگاههای فلسفی اسپینوزا و وایتهد برای تبیین خدا، هستی و پدیدههای هستی از الگوی ذهن استفاده کردهاند و جهان هستی را در عین حفظ نگاه خدامحورانه، همچون یک ذهن بزرگ یا ابر ذهن انگاشتهاند؛ اما در توضیح و گزارش هر یک از این دستگاهها به جهت حجم محدود و مقاله پیش رویمان از تفسیر و نشان دادن همه زوایای هر دستگاه تن زدهایم و به طور فشرده، آن بخشی از این دستگاهها را گزارش کردهایم که الگوی پژوهشی ما را تأمین میکند.
فلاسفه الهی ماده را قابل میدیدند و برای ایجاد تغییر در آن، فاعل و محرکی لازم میدانستند؛ لیکن در نظام فکری ابنعربی که بر وحدت وجود استوار است، این خدایی است که نقش همه این عوامل را به عهده دارد؛ یعنی جوهر عالم نفسالرحمن است، صور عالم تجلیات اوست، تغییرات عالم نیز عبارت از دگرگونی تجلیات خداست.
درست است که کرامیان همانند سنتگرایان به دفاع از پذیرش لفظی آنچه در قرآن و حدیث درباره تشبیه آمده است تمایل دارند؛ اما باید خاطر نشان ساخت که خود محمد بن کرام میگوید منظور از جسمانی بودن، قائم به ذات بودن است؛ یعنی کرامیه میگویند، منظور ما از جسم سه بعد بودن نیست؛ بلکه جوهر یا گوهری است که قائم به ذات است (مادلونگ،1377: 74 ؛ شهرستانی،1413: 125)؛ ولی خودش میگوید از ترس مردم کلمه جوهر را بهکار نمیگیرد."